گنجور

 
جهان ملک خاتون

من نمی‌خواهم به جز روی تو باغ

با رخت دارم ز بستان‌ها فراغ

بی‌رخت عالم نمی‌بینم بیا

در دو چشم ما تویی همچون چراغ

باغ و بستانم تویی اندر جهان

بی‌تو من بس فارغم از باغ و راغ

در بهار و گل کجا سازد مقام

بلبل شوریده دانی غیر باغ

بیش ازین صبرم ز جان ممکن نبود

تا به کی بر دل نهیم از عشق داغ

گل برفت و خارور شد بوستان

جای بلبل بین که چون بگرفت زاغ

نغمه دستان کنون خلق جهان

باز نشناسند از بانگ کلاغ

 
 
 
sunny dark_mode