گنجور

 
جهان ملک خاتون

مژده‌ای دادم صبا کآمد گل خوش‌بو به باغ

با گل رویش بود از باغ و گل ما را فراغ

گل دو هفته بیش نبود در سرابستان ولی

حسن او و عشق من هر لحظه می گیرد بلاغ

عشق بلبل با گل بستان دو هفته بیش نیست

هست ما را از فراق روی او بر سینه داغ

با گل روی تو و سرو قدت محتاج نیست

عاشقان راه عشقت را نظر کردن به باغ

گرنه سرو قامت تو در کنار آید مرا

تا گل رویت ببینم فارغم از باغ و راغ

از فراق روی تو جانم به لب خواهد رسید

رحمتی کن ای جهان بین مرا چشم و چراغ

گل برفت از بوستان و شورش بلبل نماند

باغ را بگذاشت بلبل داد نوبت را به زاغ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

عسجدی

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

قطران تبریزی

تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ

ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ

از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر

و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ

سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک

[...]

امیرخسرو دهلوی

شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فراغ

می نزیبد بد کنی در پیش مسکینان دماغ

داغ هجرانم نه بس، خالم به رخ هم می نمای

چند سوزم وه که داغی می نهی بالای داغ

بهترین حاجات آن کایی شبی پیشم چو شمع

[...]

ابن یمین

پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک

بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ

از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم

وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ

با حریفان موافق عمر میبردم بسر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه