مژدهای دادم صبا کآمد گل خوشبو به باغ
با گل رویش بود از باغ و گل ما را فراغ
گل دو هفته بیش نبود در سرابستان ولی
حسن او و عشق من هر لحظه می گیرد بلاغ
عشق بلبل با گل بستان دو هفته بیش نیست
هست ما را از فراق روی او بر سینه داغ
با گل روی تو و سرو قدت محتاج نیست
عاشقان راه عشقت را نظر کردن به باغ
گرنه سرو قامت تو در کنار آید مرا
تا گل رویت ببینم فارغم از باغ و راغ
از فراق روی تو جانم به لب خواهد رسید
رحمتی کن ای جهان بین مرا چشم و چراغ
گل برفت از بوستان و شورش بلبل نماند
باغ را بگذاشت بلبل داد نوبت را به زاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با شادمانی به صبا (باد صبحگاهی) خبر میدهد که گل خوشبو به باغ آمده است. او از زیبایی و عشق به گل صحبت میکند و بیان میکند که این گل تنها دو هفته در باغ بوده و عشقش هر لحظه فزونی مییابد. شاعر از درد فراق معشوقش میگوید و تأکید میکند که با وجود زیبایی گلها، هیچ چیز نمیتواند جایگزین عشق او شود. او در نهایت بیان میکند که فراق معشوقش جانش را به لب رسانده و از طرفی با رفتن گل از باغ، شور و شوق بلبل نیز از بین رفته است.
هوش مصنوعی: خبر خوشی به باد صبا دادم که گل خوش عطری به باغ آمده است. با حضور این گل زیبا، از نگرانی و غم دل ما کاسته شده است.
هوش مصنوعی: گل تنها دو هفته در سرابستان بود، اما زیبایی او و عشق من هر لحظه در اوج میرسد و شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: عشق بلبل به گل در باغ فقط دو هفته طول میکشد، اما ما از دوری چهرهی محبوبمان بر سینهمان داغ و سوزانیم.
هوش مصنوعی: با چهره زیبا و قامت بلند تو، عاشقان دیگر نیازی به تماشا کردن باغ و گلها ندارند؛ زیرا عشق تو همه چیز را در خود دارد.
هوش مصنوعی: اگر قد و قامت تو در کنار من باشد، من میتوانم چهره زیبایت را ببینم و از باغ و گلزار بینیاز میشوم.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، جانم به عذاب افتاده است. ای جهان، لطفی کن و مرا ببین، تو روشنایی و امید من هستی.
هوش مصنوعی: گلها از باغ رفتهاند و آواز بلبل دیگر وجود ندارد. بلبل باغ را ترک کرده و نوبت را به زاغ داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ
ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ
از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر
و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ
سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک
[...]
شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فراغ
می نزیبد بد کنی در پیش مسکینان دماغ
داغ هجرانم نه بس، خالم به رخ هم می نمای
چند سوزم وه که داغی می نهی بالای داغ
بهترین حاجات آن کایی شبی پیشم چو شمع
[...]
پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک
بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ
از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم
وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ
با حریفان موافق عمر میبردم بسر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.