گنجور

 
جهان ملک خاتون

نیاز من به رخ خود مکن ز خویش قیاس

مرا به دیده ی اخلاص و بندگی بشناس

اگرچه نیست به سوی منت نظر لیکن

مراست بر دل از الطاف دوست شکر و سپاس

شبی به دست دلم ده دو زلف مشکین را

به جان تو که مده بیش ازین مرا وسواس

به ششدر شب هجران مکن گرفتارم

بزن سه شش به مراد دلم کنون در طاس

ترّحمی به دل تنگ ناتوانم کن

زرنگ روی من خسته کن غمم احساس

اگر مداد شود آب جمله دریاها

اگر سما و ارض می شود همه قرطاس

وگر ملائکه این شرح حال بنویسند

به سالها نتواند کرد فکر و قیاس

شناختیم و بدیدیم کام خاطرشان

مباد در دو جهان ناکسان حق نشناس

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر

بتیم وا تگران آید از در تیماس

منوچهری

بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس

به باده حرمت و قدر بهار را بشناس

نبید خور که به نوروز هر که می نخورد

نه از گروه کرامست و نز عداد اناس

نگاه کن که به نوروز چون شده‌ست جهان

[...]

مسعود سعد سلمان

عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم

شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس

دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر

دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس

سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود

[...]

سید حسن غزنوی

زهی رفیع محلت برون ز حد قیاس

بنای دولت و دین را قوی نهاده اساس

گشاده مهر تو چون ابر چشمهای امید

کشیده کین تو چون برق دشنهای هراس

مضاء رأی تو چون گوهر ظفر بنمود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
کمال‌الدین اسماعیل

زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس

که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس

رسید قدر تو جایی که نیز نبساود

بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس

زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه