گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای که دل برده ای ز دستم باز

به چه از ما نظر گرفتی باز

چه کنم چون به حضرت تو مرا

جز صبا نیست محرم این راز

کی کند حال زار ما عرضه

پیش دلدار و زود گردد باز

که دل من کبوتریست زبون

در هوای غم تو ای شهباز

ترک مهر رخت نیارم کرد

گر نهندم چو سیم و زر به گداز

دولت وصلت از خدا طلبم

ای دو چشم جهان به پنج نماز

در چمن قدّ تو چو بخرامد

به چنین جلوه هیچ سرو به ناز

سرو جانی گذر سوی ما کن

هست ما را به قامت تو نیاز

جان ما بر لب آمد از غم تو

راست گویم ز حد ببردی ناز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه