بردی دل من به چشم مخمور
ای چشم بدان ز چشم بد دور
هرکس که به رویت افکند چشم
در چشم نیایدش دگر حور
ای دیده جان ما ندیده
ای نور دو دیده چون تو منظور
بازآی که از غم فراقت
در دیده نماند بی رخت نور
مسکین دل من به رغم نشسته
بر شهد لب تو همچو زنبور
عشق رخ تو چو شاه بازست
بیچاره دلم به سان عصفور
هستی تو طبیب درد دلها
ماییم ز درد هجر رنجور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دلباختهگیاش نسبت به معشوقهاش اشاره میکند. او از زیبایی چشمان معشوق میگوید که دلش را برده و آن را از هر چشم بلا دورت کرده است. عشق او به معشوق چنان عمیق است که هر کس به او نگاه کند، دیگر جذبهای برای دیگران ندارد. شاعر از غم فراق معشوق شکایت میکند و این غم باعث شده که نور وجودش از چشمانش رخت بربندد. او خود را به زنبوری تشبیه میکند که به شهد لب معشوق میرسد و از شدت عشق، بیچاره و ناچار شده است. همچنین، او معشوق را به عنوان پزشک درد دلهایش معرفی میکند و از رنج و درد ناشی از دوری او مینالد.
هوش مصنوعی: ای چشم شرابآلود، دل من را به سرقت بردی؛ ای چشم، از نگاه بد دور باش!
هوش مصنوعی: هر کسی که به چشمان تو نگاه کند، دیگر به هیچ زیبارویی توجه نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای چشم! جان ما به تو وابسته است. تو که نور دو چشم ما هستی، چقدر زیبایی و هدف ما به تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: برگرد و به من بپیوند، زیرا از شدت اندوه دوریات دیگر در چشمانم نوری باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل غمگین من که بر لذت شیرین لبهای تو نشسته، مانند زنبوری است که روی عسل نشسته است.
هوش مصنوعی: عشق به چهره تو مانند دقت و زیبایی شاه باز است و دل من همچون پرندهای در قفسی بیچاره و ناتوان به تو عشق میورزد.
هوش مصنوعی: تو مانند یک پزشک هستی که به درد دلها رسیدگی میکند، و ما از درد جدایی رنج میبریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یار سرود و آب انگور
نه یار منی به حق والطور
معزول شده است جان ز هرچه
داده است بر آنت دهر منشور
می گوی محال ز آنکه خفته
[...]
از خلد گرفت بوستان نور
پیرایه و جامه یافت از حور
جامه ز حریر و حُلّه دارد
سرمایه ز لعل و درّ منثور
بودند چهار مه درختان
[...]
ای قصر رسالت تو معمور
منشورِ رسالت از تو مشهور
خدّام ترا غلام گشته
کیخسرو کیقباد و فغفور
در جمله کائنات گویند
[...]
دراجهٔ مشتری بدان نور
از راه تو گفته چشم بد دور
نزدیک توام مرا مبین دور
پهلوی منی مباش مهجور
آن کس که بعید شد ز معمار
کی گردد کارهاش معمور
چشمی که ز چشم من طرب یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.