بر دلم جز جفا نمیآید
وز تو بوی وفا نمیآید
از طبیب دلم مسلمانان
هیچ بوی دوا نمیآید
گفته بود او درآیم از در وصل
آن ستمگر چرا نمیآید
چه توان کرد چون ز دست مرا
هیچ غیر از دعا نمیآید
درخور بندگان درگاهت
هیچ خدمت ز ما نمیآید
جنگ را بستهای میان و ز تو
بوی صلح و صفا نمیآید
او خطایی بچهست و میدانم
که از او جز خطا نمیآید
یار بیگانه گشت تا دانی
زان بر آشنا نمیآید
پادشاه جهان تویی ز چه روی
نظرت بر گدا نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعری از غم و ناامیدی خود سخن میگوید. او از بیوفایی و جفایی که از معشوق دریافت کرده، مینالد و میگوید که انتظار وصال او بیثمر بوده است. با وجود تضرع و دعا، هیچ نشانهای از یاری و کمکی از جانب معشوق نمیبیند. شاعر به احساس تنهایی و عدم دریافت محبت اشاره میکند و در نهایت تأکید میکند که پادشاهی و بزرگی معشوقش باعث شده که التفاتی به او نکند و او را نادیده بگیرد. در مجموع، این شعر به نمایشگر عشقی ناکام و دلشکسته از بیوفایی و بیتوجهی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: جز از طرف تو هیچ نیکی و محبت به قلبم نمیرسد و از تو خبری از وفا و صداقت حس نمیکنم.
هوش مصنوعی: از دکتر قلبم، چیزی از درمان و شفای مسلمانان نمیبینم و نمیشنوم.
هوش مصنوعی: او گفته بود که چرا آن ستمگر به در عشق نمیآید تا من بتوانم وارد شوم.
هوش مصنوعی: چه کاری میتوان انجام داد وقتی که از دست من هیچ جز دعا برنمیآید؟
هوش مصنوعی: ما هیچ خدمتی شایسته بندگان درگاه تو انجام نمیدهیم.
تو کمر به جنگ بستهای؛ بوی آشتی و صفا در کار نیست.
هوش مصنوعی: او هنوز نادان است و میدانم که از او انتظار کار درست نمیتوان داشت.
هوش مصنوعی: دوست ناآشنا شده است تا بفهمی که از آشنایان خبری نیست.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که بر تمام جهان حکومت میکنی، چرا به گدایان نگاهی نمیکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.