گنجور

 
جهان ملک خاتون

خوشا مشکی که از زلف تو ریزد

خوشا بادا که از کوی تو خیزد

رخت را در چمن گر گل ببیند

ز شرم روی تو دردم بریزد

ز چشم شوخت آهوی تتاری

خورد زنهار و از پیشت گریزد

دلم در کوی تو جان کرده ضایع

به سر خاک رهت تا چند بیزد

ز وصلم شربتی سازنده ندهد

به هجران همچنین با من ستیزد

سخن گویم ز من گر راست پرسی

چو قدّت سرو در بستان نخیزد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

نگارا، از من مسکین چه خیزد؟

چرا هجر تو با ما می ستیزد؟

همی خیزد ز زلفت ناله دل

چو آن آواز کز زنجیز خیزد

مپوشان روی را بگذار، کز شرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
اوحدی

از آن دلدار هر جایی چه خیزد؟

که او هر ساعت از جایی گریزد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه