گنجور

 
جهان ملک خاتون

نگردانی به وصلم یک زمان شاد

نیاری از من مسکین دمی یاد

اگرچه بنده ایم و تو خداوند

مکن زین بیشتر بر بنده بیداد

به تاریکی هجرم عمر بگذشت

ز وصل تو نگشتم هیچ دلشاد

بیندیش ای صنم زان دم که دانی

بر دادارم از تو گر کنم داد

ببرد آب رخ من آتش عشق

شدم خاک و مرا بر باد برداد

نکردی از جفا تقصیر با من

هزارت آفرین بر جان و تن باد

بتا مهرت نه امروزست بر دل

مرا گویی که مادر با غمت زاد

وصالت را نمی بینم نگارا

مگر بوی تو آرد سوی من باد

گرفتارم به هجرانت چه باشد

جهان را گر کنی از وصلت آباد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ز جور لشکر خرداد و مرداد

تواند داد ما را هیچ‌کس داد؟

محال است این طمع هیهات هیهات

کس دیدی که دادش داد خرداد

ز بهر آنکه تا در دامت آرد

[...]

باباطاهر

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد

جهانرا گنده گردانید از باد

چرا خاکش نپوشیدند بر روی

که باگه این کند گربه چو افتاد

گه گربه بعهد ارسلان خان

[...]

انوری

اگر عالم سراسر ظلم گیرد

نیابد هیچ مظلوم از فلک داد

همه ظلم از نجوم و از فلک دان

که لعنت بر نجوم و بر فلک باد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه