ز قدّت چون خجل شد سرو آزاد
مکن بر بی دلان زین بیش بیداد
سوی ما یک نظر فرما ز رحمت
که تا گردد جهانی از تو دلشاد
به فریاد دل مسکین من رس
که جانم آمد از دستت به فریاد
دل و جان و جوانی در غم تو
نگارینا بدادم جمله بر باد
دل بیچاره ی ما از هوایت
به دام زلف شبرنگت درافتاد
چه گویم مادر ایام گویی
به عشق آن پری زاده مرا زاد
ز جانت بنده گشتم رایگانی
مکن بر ما ستم ای سرو آزاد
بده کام دلم یک روز ور نی
زنم از دست جورت در جهان داد
گرش خون من مسکین مرادست
جهان و جان فدای جان او باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق عاشقانه و دلشکستگی شاعر را به تصویر میکشد. شاعر در آن از معشوق میخواهد که به او نگاهی رحمتآمیز بیفکند تا قلبهای پر از غم و اندوه را شاد کند. او از درد و فریاد دل مسکین خود سخن میگوید و به زیبایی معشوق اشاره میکند که دلش را در دام زلف خود گرفتار کرده است. شاعر همچنین از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق سخن میگوید و از او میخواهد که بر او ستم نکند. در نهایت، شاعر با بیان احساس فدای جان و جهان خود برای معشوق، عمیقترین عشق و فداکاری را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که قامت تو سبب شرمساری سرو بلند میشود، بر دلهای بیخبر بیشتر از این ظلم نکن.
هوش مصنوعی: به ما نگاهی با رحمت انداز و باعث شو که جهانیان از وجود تو خوشحال شوند.
هوش مصنوعی: به کمک و حمایت تو نیاز دارم، زیرا اوضاع روحیام بسیار بد شده و جانم در خطر است.
هوش مصنوعی: دل و جان و جوانیام را در غم تو، ای زیبا، به باد سپردم.
هوش مصنوعی: دل نگونبخت ما به خاطر عشق و زیبایی تو در دام زلف شکیبتان گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: چه بگویم دربارهی روزگار، گویی مادر به خاطر عشق آن پریزاد مرا به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: از جان تو خدمتگزار تو شدهام، بنابراین به ما ظلم نکن ای سرو آزاد و مستقل.
هوش مصنوعی: ای کاش یک روز آرزوی دلم برآورده شود، وگرنه از شدت ناراحتی و غم، فریاد و شکایت به آسمان بلند میکنم.
هوش مصنوعی: اگر خون من بیچاره هدف او باشد، پس جان و دنیا فدای جان او باد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.