اگر دمی ز تو بویی به من رساند باد
هزار جان و جهانم فدای آن دم باد
تویی که یاد من خسته سالها نکنی
منم که با غم رویت نشسته ام دلشاد
چه شد چرا چه سبب حال من نمی پرسی
که هر دمم به فلک می رسد ز غم فریاد
من از ملامت دشمن به عشق نگریزم
بیا که دل به تو دادیم و هرچه باداباد
مرا سریست ز عهدت به باد خواهد شد
که در طریقت عشقست عهد بر بنیاد
چو بخت یار نباشد ستیز نتوان کرد
دلا ز کار جهان همچو سرو باش آزاد
رقیب بی خرد آخر نصیحتم کم کن
چرا که با تو چنین حادثه بسی افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و غم نویسنده است. او در ابتدا از بادی که بوی معشوق را به او میرساند سخن میگوید و آماده است تا جانش را فدای آن لحظه کند. او حسرت میخورد که معشوقش از حال او نپرسیده و در عوض همیشه در غم او نشسته است. نویسنده از ملامت و دشمنیها فرار میکند اما همچنان به عشق و دیانت خود پایبند است. او بیان میکند که در عشق، عهد و وفاداری از اهمیت زیادی برخوردار است و بر این باور است که نباید در برابر سرنوشت تسلیم شد. در نهایت، از رقیب و مشکلات میخواهد که کمتر به او نصیحت کنند، زیرا تجربههای سخت و زیادی را با معشوقش داشته است.
هوش مصنوعی: اگر بادی یک لحظه عطر تو را به من برساند، جان و جهانم را برای همان لحظه میدهم.
هوش مصنوعی: تو هستی که سالهاست به یاد من نیستی، اما من همچنان با دلی شاد در غمِ وجود تو نشستهام.
هوش مصنوعی: چرا از حال و روز من نمیپرسی؟ هر لحظه از شدت غم به آسمان فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: من از سرزنش و انتقاد دشمنان دوری میکنم و به عشق خصوصیتم ادامه میدهم. بیا و قبول کن که دل را به تو سپردهام و هر چه پیش آید، پیش میآید.
هوش مصنوعی: من به یاد تو و وعدهات و ارتباطی که با عشق داریم، راز و رمزی دارم که به زودی در مسیر عشق با آن مواجه خواهم شد.
هوش مصنوعی: زمانی که شانس و بخت به کمک انسان نیاید، نمیتوان در برابر مشکلات مقاومت کرد. پس ای دل، همچون درخت سرو، آزاد و رها از نگرانیهای دنیا باش.
هوش مصنوعی: رقیب نادان، لطفاً نصیحتهای خود را کم کن، زیرا با تو حوادث زیادی برایم پیش آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.