گنجور

 
جهان ملک خاتون

در فراقت جز غمم کس یار نیست

غم بسی دارم ولی غمخوار نیست

دل ببرد از دستم و یاری نکرد

هیچ مشکلتر از این بر کار نیست

غم ز دل کم نیست ما را در فراق

هیچ غم چون شادی اغیار نیست

کار دل بردن بود آسان ولی

دل ببرد از دستم و دلدار نیست

بار عشقش بر دلم بسیار هست

در دلش از مهر ما آثار نیست

چون قدش سروی نروید در چمن

چون رخش یک گل در این گلزار نیست

گفتم ای دل صبر باید در غمش

گفت دردا صبر با ما یار نیست

نگذرد یک لحظه کاندر عشق او

قصّه ی ما در سر بازار نیست

بار بسیارست از غم بر دلم

از چه رو ما را به کویت بار نیست

چون که من اقرار کردم بندگی

بعد از این اقرار من انکار نیست

گر بخوانی ور برانی بنده ایم

در جهانم جز تو استظهار نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

گر زبان در من کشند انکار نیست

مدعی را حد این اسرار نیست

قصه ی مجنون هم از مجنون شنو

عاقلان را با مجانین کار نیست

گر زبان طعن شد بر من دراز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

از تو بر خاطر مرا آزار نیست

بی تو در ملک جهانم کار نیست

گر به جای من ترا عشاق هست

جز تو در عالم مرا دلدار نیست

تا نخواهی صحبت اغیار نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه