گنجور

 
جهان ملک خاتون

همیشه میل نگارم بود به سوی جفا

نه مهر در دل سنگین او بود نه وفا

نه میل خاطر یاران نه شرم در دیده

ترحّمی نه در آن دل بود نه ترس خدا

نه رحمتی به دل ریش دردمندانش

نه در جهان نظری می کند به عین رضا

لبش چو آب حیاتست و دردمند منم

طبیبم از لب چون نوش دوست کرد دوا

روا مدار که بر ما جفا رود چندین

جفا ز حد بشد ای جان مکن که نیست روا

تو جانی از تن من دور تا به کی باشی

ز تن تو جان جهان را روا مدار جدا

چو چشم یار منم ناتوان به هجرانش

چو زلف دوست منم از هواش بی سر و پا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۲۶ به خوانش اعظم نوروزی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه