ز روی لطف کن در من نگاهی
که تا گردم ز جانت نیکخواهی
چو حلقه بر درت سرگشته ز آنم
که در خوان وصالم نیست راهی
وصالت از خدا خواهم به زاری
نخواهم غیر از این مالی و جاهی
دل مسکین سرگردان ما را
نباشد جز سر زلفت پناهی
به جان تو که در مهرت نکردم
به غیر از عشق ورزیدن گناهی
گناهی من اگر کردم خدا را
شد اکنون آب چشمم عذرخواهی
نگوید در غمت جز مردم چشم
ندارم ای عزیز من گواهی
گذاری گر کنی سویم ببینی
ز مهرت رسته بر خاکم گیاهی
شود قلب جهان چون زر سراسر
اگر لطفت کند در ما نگاهی
وگر لطفت نباشد دستگیرم
جهان بر ما چو زندان است و چاهی
رخش را چون کنم تشبیه با ماه
که یک شب بدر باشد هر به ماهی
چه نسبت زلف او با مشک تاتار
که باشد در جهان او را سیاهی
ز آهم رومکش درهم که باشد
ضرورت زنگ آئینه ز آهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوقش درخواست توجه و نگاهی دارد تا بتواند از عشق او بهرهمند شود. او خود را در تلاش برای وصال میبیند و از خداوند طلب یاری میکند. دل او در جستجوی امنیت و آرامش تنها به محضر معشوق پناه میبرد و از عشق ورزیدن به او به عنوان تنها گناهش یاد میکند. شاعر همچنین به غم و اندوهاش اشاره میکند و میگوید که جز چشم مردم شاهدی ندارد. در نهایت، او به زیبایی معشوق و احساسات عمیق خود اشاره میکند و از نبود محبت او به عنوان یک زندان برای خود یاد میکند.
هوش مصنوعی: لطف خود را بر من نازنین بنما و نگاهی به من بینداز تا بتوانم به خوبی از جان تو مراقبت و حمایت کنم.
هوش مصنوعی: من مانند حلقهای در درگاه تو میچرخم، زیرا به خاطر نبودن راهی برای رسیدن به وصال تو، سرگشته و گم هستم.
هوش مصنوعی: من با تمام وجودم از خدا میخواهم که به وصالت برسم و غیر از این خواسته، نه ثروتی میخواهم و نه مقام و جایگاهی.
هوش مصنوعی: دل بیخبر و رنجور ما جایی جز سر زلف تو ندارد که به آن پناه ببرد.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، که در محبتت هیچ کار دیگری جز عشق ورزیدن انجام ندادم، هیچ گناهی مرتکب نشدهام.
هوش مصنوعی: اگر دلی را شکستهام یا اشتباهی مرتکب شدهام، حالا با اشکهایم از خدا خواهش میکنم که مرا ببخشد.
هوش مصنوعی: در ایام غم و اندوه تو هیچ کس را نمیگویم، عزیزم، که تنها شهادت دلتنگیام برای توست.
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به سمت من بیندازی، میتوانی ببینی که عشق تو باعث رشد و شکوفایی من شده است، مانند گیاهی که از خاک سر برآورده است.
هوش مصنوعی: اگر نگاهی مهربانانه از سوی تو بر ما بیفتد، دلها و دنیای ما پر از روشنی و جواهر خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت تو نباشد، زندگی برای ما مانند یک زندان و چاه خواهد بود.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم رخش را با ماه مقایسه کنم، در حالی که تنها یک شب در هر ماه کامل میشود؟
هوش مصنوعی: زلف او چه ارتباطی به مشک تاتاری دارد، در حالی که در جهان سیاهی او وجود دارد.
هوش مصنوعی: از گریهام در هم نرود جلوهاش، چرا که این کمترین نیاز من است. زنگآهنگ آئینهاش از صدای آه من ناشی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.