نه درد دلم را دوا می کنی
نه بر گفته ی خود وفا می کنی
نه یک شب به حالم کنی رحمتی
نه فکری ز روز جزا می کنی
نه کام دلم یک نفس می دهی
نه از بند جورم رها می کنی
چرا زخم بر دوستان می زنی
چرا کام دشمن روا می کنی
به خون غریبان کمر بسته ای
مکن جان مکن جان خطا می کنی
جفا با اسیران مسکین چرا
به کام دل ناسزا می کنی
فغانی برآرم ز جور تو من
بگویم که با من چه ها می کنی
چو جان در وفایت دهم مردوار
جفا با من آخر چرا می کنی
تو را در جهان نیست عیبی جز این
که بیداد بر آشنا می کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفرما که عزم کجا می کنی؟
ازاین مرز دوری چرا می کنی؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.