گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل ربایی دلبری داریم چست

دل ربود و جان فدا کردم نخست

بر لب سرچشمه ی آب حیات

چون قد و بالای او سروی نرست

چون قدش سروی نباشد در چمن

پیش روی او سخن گویم درست

درد هجرانت چه گویم دلبرا

روی جانم را به خون دیده شست

چون به جست و جوی او جان داده ام

از میان ما کناری از چه جست

بی وفا گویی مرا در عاشقی

بدخویی و بی وفایی کار تست

ضایعم مگذار باری ای صنم

چون جهانی بر امید وصل تست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

میبدی

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

عطار

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه