چرا به کار من ناتوان نپردازی
نظر به حال اسیران خود نیندازی
ز مرتبت چو سراپرده بر فلک زدهای
به زیر خرگه دولت همی طرب سازی
چو کرد بانوی ایران تو را فلک ناگاه
سزد به تاج و به تخت ار کنی سرافرازی
به شکر آنکه به میدان کامرانی و ناز
فراز زین مرصّع کُمِیْت میتازی
به پنجروزه فریب جهان مشو مغرور
که دور چرخ بسی کرده است این بازی
ز خان و مان و ز جان و جهان برآمدهام
به دور دولت سلطان محمّد غازی
تو چند غصّه کار جهان خوری آخر
ز آتش غم دوران چو موم بگدازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یک فرد ناتوان و غمگین اشاره میکند که به وضعیت خود و دیگران توجهی ندارد. شاعر به او یادآوری میکند که با وجود مقام بلندش، باید به حال اسیران خود فکر کند و به خوشیهای دنیوی مغرور نشود. همچنین تأکید میکند که زندگی کوتاه و فریبنده است و نباید در چنگ غم و اندوه ماند. شاعر از سختیهای زندگی و غمهایش سخن میگوید و به او توصیه میکند که به جای غصه خوردن، بر مشکلات فائق آید و از زندگی لذت ببرد.
هوش مصنوعی: چرا به مسائل من که ناتوان هستم توجه نمیکنی و به حال کسانی که در قید و بند هستند، نگاه نمیکنی؟
هوش مصنوعی: تو به جایگاه بلندی رسیدهای که مانند پردهای در آسمان آویزان شدهای و در زیر خیمهی قدرت، همواره شادمانی و خوشحالی را رقم میزنی.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت نیکو به تو روی آورد و تو را به مقام و سلطنت برساند، شایسته است که با افتخار و سربلندی آن را بپذیری.
هوش مصنوعی: به خاطر این که از خوشی و موفقیت برخوردار هستی، با فخر و ناز به سمت هدف خود میروی و به جلو حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: به پنج روز عمر زندگی فریب نخور و مغرور نشو، زیرا چرخ زمان بارها این بازی را اجرا کرده است.
هوش مصنوعی: من از خانه و خانواده و حتی از زندگی و دنیا خارج شدهام تا در خدمت دولت سلطان محمد غازی باشم.
هوش مصنوعی: به خاطر غصههای زندگی زیاد خودت را نرنجان، زیرا در نهایت مانند موم در آتش، محو و ذوب میشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی
سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی
به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر
بدان جمال تو را هست جای طنازی
به دست قهر ز لشکر گه جمال همی
[...]
چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
نخست با تو بالبازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم بجانبازی
مرا چو جان بباری شد است قربانت
[...]
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی
که سایه بر سرش افکند خسرو غازی
فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد
که هست افسر شه بر سر سرافرازی
خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
[...]
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
[...]
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی
تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.