گنجور

 
جهان ملک خاتون

چرا تو درد دلم را دوا نمی سازی

نظر به عین عنایت بما نیندازی

صبا به زلف نگارم اگر رسی زنهار

مباز با سر زلفش مکن تو جانبازی

به گوش یار رسان نرمکی ز من پیغام

که عاشقان جهانرا تو محرم رازی

بگو چرا چه سبب از چه رو بتا با من

به هیچ گونه نداری طریق دمسازی

چه گفته ایم ز دستت بجز شکایت هجر

چه کرده ایم به پایت بجز سر اندازی

چو چاره ساز جهانی تویی به لطف امروز

چرا به چاره بیچارگان نپردازی

اگرچه خوار شدم بر درت چو خاک هنوز

میان خلق جهانم بود سرافرازی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی

سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی

به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر

بدان جمال تو را هست جای طنازی

به دست قهر ز لشکر گه جمال همی

[...]

سوزنی سمرقندی

چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی

نشانه از دل مسکین من کن ای غازی

نخست با تو بالبازی اندر آمده ام

چو دل نماند تن در دهم بجانبازی

مرا چو جان بباری شد است قربانت

[...]

ظهیر فاریابی

سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی

که سایه بر سرش افکند خسرو غازی

فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد

که هست افسر شه بر سر سرافرازی

خطاب خسرو انجم کنون بگردانند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
عراقی

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی

بگو نظارگیان را صلای جانبازی

ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی

که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی

نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:

[...]

سعدی

اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی

کنند در قدمت عاشقان سراندازی

اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام

نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی

تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه