دلا تا کی چنین در زیر باری
سبکباری مجوی ار مرد کاری
به بند حرص تا کی بسته باشی
چرا سرگشته همچون روزگاری
مخور غم بیش ازین بر کار عالم
مبر زین بیش از کس بردباری
نگویی این همه خواری و بیداد
ز روبه کی کشد شیر شکاری
عزیز بس کسی بودم کنون دل
ز دستت می کشم بس جور و زاری
تو را من بنده ام ای سرو آزاد
اگرچه میل وصل ما نداری
بحمدالله نگارینا که دیگر
جهان خرّم شد از باد بهاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زندگی انسانها و بار سنگین نگرانیها و مشکلات اشاره دارد و از آنها میخواهد که کمتر به وزن این بار سنگین توجه کنند و در کار و زندگی خود سبکسرانه عمل کنند. او از بند حرص و طمع رنج میبرد و از سرگشتگی و بلاتکلیفی دیگران نگران است. شاعر تأکید میکند که نباید غم و درد بیشتری از آنچه که هست بر دوش کشید و از این وضعیت ناراحتکننده ابراز نارضایتی میکند. او به معشوقش میگوید که با وجود مشکلات، او هنوز به او وابسته است و در نهایت از بهار و خوشیهایی که در جهان به وجود آمده، قدردانی میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی باید زیر بار مشکلات و دشواریها زندگی کنی و به دنبال آسایش بیهوده باشی؟ اگر مردی، باید در کارها تلاش کنی و به جستجوی راهحلها برآیی.
هوش مصنوعی: چرا مدام در دام طمع و حرص گرفتار هستی؟ چرا مانند پارهای از روزگار که سرگردان و بیهدفاند، سرگردان میگردی؟
هوش مصنوعی: نگران نباش و غم به دل راه نده. حتماً کارهای دنیا را به انجام برسان و بیشتر از این از کسی صبورتر نباش.
هوش مصنوعی: نگویید که این همه مشکلات و ستمها از چه کسی ناشی میشود، زیرا شیر شکارچی از روباه نمیآید.
هوش مصنوعی: عزیز، من به اندازهای دوستت داشتم که اکنون از تو دل میکنم، چرا که دیگر از درد و گلههای ناشی از این عشق خسته شدهام.
هوش مصنوعی: من به تو خدمتگزارم ای سرو زیبا، هرچند که تو تمایلی به نزدیکی به من نداری.
هوش مصنوعی: خوشبختانه، محبوب من، با آمدن بهار، جهان دوباره پر از شادی و سرزندگی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.