آن خوشدلی کجا شد و آن روزگار من
وآن قامت چو سرو روان نگار من
کارم ز دست رفته و بارم ز غم به دل
از روی مرحمت نظری کن به کار من
زان رو به کوی دوست گذارم نمی فتد
بگرفت اشک دیده ی من رهگذار من
غم دامنم گرفت به دست جفا از آنک
یک لحظه غم نمی خوردم غمگسار من
ای نور هر دو دیده ز هجران روی تو
آشفته همچو زلف تو شد روزگار من
بودم ز لعل باده ی تو مست و بی خبر
بشکست چشم مست تو جانا خمار من
زاری من گرفت جهانی به هجر و او
هرگز نظر نکرد به احوال زار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد روزهای خوشی میافتد که در کنار محبوبش سپری کرده است. او از احساسات غم و اندوهی که اکنون بر او سایه افکنده، صحبت میکند و از محبوبش میخواهد نگاهی به وضعیت او بیندازد. او از رنجی که غم جدایی به او وارد کرده است و چگونگی تأثیر آن بر وضعیتش سخن میگوید. شاعر به زیبایی محبوبش و تأثیر آن بر زمان و حال خودش اشاره کرده و میگوید که هرگز کسی به حال زار او توجه نکرده است. در نهایت، احساس دلتنگی و نابسامانی ناشی از جدایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: آن خوشدل که روزگار خوبی را در کنارم سپری میکرد، کجا رفت؟ و آن زیبایی چون سرو که همیشه در ذهنم هست، کجاست؟
هوش مصنوعی: کار من از دستم خارج شده و غم سنگینی بر دلم نشسته است. لطفاً با نگاهی مهربان به وضعیت من توجه کن.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به دوست، هرگز به مقصد نمیرسم و اشکهای من راه را مسدود کردهاند.
هوش مصنوعی: غم به سراغم آمد و مرا درگیر کرد، زیرا من هیچگاه فکر نمیکردم که دلم به درد بیفتد و نیاز به کسی برای آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: ای روشنایی هر دو چشم من، به خاطر دوری چهره تو روزگار من همچون موهای پریشان تو دچار بینظمی و آشفتگی شده است.
هوش مصنوعی: من از شراب لعلگون تو مست و بیخبر بودم، اما ناگهان چشم مست تو به من نگاه کرد و مرا به حال خمار و بیقرار درآورد.
هوش مصنوعی: گریه و نالهام باعث شده که دنیا غمگین شود، اما او هرگز به حال خراب و دلشکستهام نگاه نکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.