سهی سروا گذاری سوی ما کن
امید ناامیدی را روا کن
به جان آمد دلم از درد دوری
بیا درد دل ما را دوا کن
جفا تا کی کنی بر من نگارا
خلاف رای خود روزی وفا کن
ز روی لطف و یاری رحمت آور
بدین بیچاره و تندی رها کن
بهار آمد زمانی خوش برآسا
عزیز من به ترک ماجرا کن
به عشق روی تو شد مبتلا دل
به وصلت چاره این مبتلا کن
الا ای مردم چشم جهان بین
به محراب دو ابرویش دعا کن
ز خوان وصل تو بس بی نواییم
ز لطفت رحمتی بر بینوا کن
به کوری حسودان یک دو روزی
بیا جانا و رو در روی ما کن
تویی شاه جهان و من گدایی
نظر گر می کنی سوی گدا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عمری آخرم روزی وفا کن
به بوسی حاجتم روزی روا کن
جفا کن با من آری تا توانی
تو همچون روزگار آری جفا کن
به رنجم از تو رنجم را شفا باش
[...]
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
امید جمله میدانی وفا کن
به لطفت جمله را حاجت روا کن
اگر خواهی مرا می در هوا کن
وگر سیری ز من رفتم رها کن
نیم قانع به یک جام و به صد جام
دوساله پیش تو دارم قضا کن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
[...]
منم بیخواب و آرام و تو ساکن
همی نالم ز هجرانت ولیکن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.