گر نسیم کوی او دارد مسلمانان نسیم
جان همی باید فدا کردن نسیمش را نه سیم
روزگارم بس مشوّش کرده ای چون زلف خود
بی تو در تن می نخواهم جان شیرین حق علیم
گر بود با دوست دوزخ هست فردوس برین
ورنه بی او کی توانم دید جنّات نعیم
وعده ای دادی که کامت می دهم یک شب بده
وعده خود را وفا کن عادتست این از کریم
گر خراج زلف و لعلت ملک هم باشد رواست
با دو زلف همچو جیم و با دهان همچو میم
هر زمان خویت عزیز من دگرگون می شود
ای دریغا گر تو را بودی مزاجی مستقیم
جز غمت در دل نیاید هر زمان در عشق تو
جز خیالت نیست ما را مونس و یار و ندیم
آهنین پولاد را آه دل من نرم کرد
واین دل چون سنگ او بر ما نمی گردد رحیم
سالها بگذشت تا یادم نیارد در جهان
خود نمی گویی که هرگز بنده ای دارم قدیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر عشق و شوق خود را به معشوق بیان میکند و از نگرانیهای روزگار در absence او گلایه میکند. او میگوید که حتی اگر در دوزخ هم باشد با دوستش، برایش بهتر از زندگی بدون اوست. شاعر به وفای وعدهها و خوبیهای معشوق اشاره میکند و از تغییرات در مزاج و حالتهای او ابراز تاسف مینماید. در کل، شعر حاکی از عمیقترین احساسات عاشقانه، غم دوری و longing برای وصال است.
هوش مصنوعی: اگر نسیم خوشایند و دلانگیز کوی محبوب بوزد، مسلمانان باید جان خود را برای آن فدای کنند. باید نسیم او را بر هر چیزی حتی پول و ثروت ترجیح دهند.
هوش مصنوعی: زندگیام را به شدت آشفته کردهای، زیرا بدون تو مانند زلفی پریشان در تنم نمیخواهم. جان شیرینم را به حق علیم نخواهم.
هوش مصنوعی: اگر با دوست باشم، حتی اگر در دوزخ باشم، مانند بهشت برین است؛ اما اگر او نباشد، چگونه میتوانم به نعمتهای بهشت دسترسی پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: تو وعده دادی که یک شب مرا شاد کنی، حالا وفای به وعدهات را فراموش نکن. این کار از نیکان و بخشندگان است.
هوش مصنوعی: اگر مالیات زیبایی و رنگ دندانهایت هم بر عهدهی کسی باشد، روا است که با دو زلفی که مانند حرف "ج" است و دهانی که مانند حرف "م" است، به او احترام بگذاریم.
هوش مصنوعی: هر زمان حالت و شخصیت تو تغییر میکند، آه کاش اگر حالتی ثابت و سرراست داشتی.
هوش مصنوعی: تنها غم توست که در دل من جا دارد و در عشق تو فقط خیال تو برای من مونس و همراه است.
هوش مصنوعی: آهن و فلز سخت نتوانستند دل من را نرم کنند و این دل سنگی به حال من تغییر نمیکند و مهربانی نمیکند.
هوش مصنوعی: سالها گذشت و من فراموش کردم که در دنیا هیچگاه نمیگویی که من بندهای قدیمی دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فر او گاه وزیدن گر به سنگ آرد نسیم
یک سخندان را ز یک معطی نه زر باید نه سیم
خیر ازو زینت همی سازد چو اجسام از لباس
فضل از او قوت همی گیرد چو ارواح از نسیم
روی او در چشم ما همچون به دور اندر صدور
[...]
چون تمام عمر نیکی کرد با تو آن کریم
از بدی خود چرا ترسی تو آخر ای لئیم
تو یتیمی با تو او هرگز نخواهد کرد قهر
زانکه او خود کرد نهی قهر کردن با یتیم
هرچه میخواهی تو ازوی میدهد بیشک تورا
[...]
مهتر آن بهتر که باشد فاضل و راد و کریم
تا هم از وی مدح او را مایه بردارد حکیم
حکمت آرا اینقدر داند که مهتر به بود
فاضل و راد و کریم از جاهل و زفت و لئیم
هر لئیم و زفت و جاهل را نگوید مدح از آنک
[...]
علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول
یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم
هرکه بازد عاشقی با این سه چیز ای نیکنام
لام او هرگز نبیند روی ضاد و روی میم
خواجه را دیدی تو تا بنشست بر دیوان ملک
خود خبر داری که من از غصهاش چو نمیزِیَم؟
او میان دست و آنگه بر سر او من به پای
او ز من غافل ولیکن من از او غافل نِیَم
آرزو میآیدم روزی که او در منصبش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.