هر که را نیست ز جانان خبری بی خبر است
غیر یاد غم آن دوست همه دردسر است
دل که با یاد تو همراه نباشد چه کنم
نظری کن به دل خسته که جای نظر است
هیچ دانی که بد و نیک نماند بر جای
شکر ایزد که بد و نیک جهان در گذر است
گرچه چون تیر مرا دور فکندی از پیش
همچنان قصّه ی عشق توأم ای جان ز بر است
روی مه روی نگه دار تو از چشم حسود
کاین همه فتنه و آشوب ز دور قمر است
هر که بنهاد دل خسته به کاشانه ی دهر
عاقلش می نتوان گفت که بس بی بصر است
از جفاهای تو از دیده بباریدم اشک
تا به حدّی که به ما آب کنون تا کمر است
گر درآیی ز سر لطف به بیت الحزنم
به نثار قدمت جان جهان مختصر است
آنچه بر سر بگذشتم ز جهان تا گذرد
از که بینم که همه حکم قضا و قدر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و غم ناشی از جدایی میپردازد. شاعر میگوید هر کس که از معشوق خود بیخبر باشد، در واقع در غفلت است و تنها یاد معشوق است که درد و رنجش را کاهش میدهد. او از دل خستهاش شکایت میکند و به معشوق میگوید که حتی اگر دور از او باشد، عشقش هنوز در دلش جاری است. شاعر به زوال و گذر نیک و بد دنیا اشاره میکند و از اشکهایی میگوید که از جفاهای معشوق ریخته است. او امیدوار است که معشوق با نگاهی به دل او، تسکینی برای دردش باشد و به نوعی به تقدیر و سرنوشت خود نیز اشاره میکند که همه چیز در نهایت به اراده الهي است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از معشوق خود خبری ندارد، بیخبر است و جز یاد غم آن دوست، همه چیز برایش مشکل و دردسر است.
هوش مصنوعی: وقتی دل من با یاد تو نیست، چه کار کنم؟ نگاهی به دل خستهام بینداز که نیازمند توجه توست.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که خوب و بد هیچگاه ثابت نمیمانند؟ باید شکرگزار خداوند باشی زیرا همه چیز در حال تغییر و گذر است.
هوش مصنوعی: هرچند که مانند تیر به دور پرتابم کردی و از خود دور ساختی، اما داستان عشق تو هنوز در قلبم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و خیرهکننده تو باید از نگاه بدخواهان پنهان بماند؛ چرا که این همه آشفتگی و شلوغی پیرامونت ناشی از حسادت به توست.
هوش مصنوعی: هر کسی که دل ناامید و خستهاش را به زندگی و روزگار بسپارد، نمیتوان او را عاقل دانست، زیرا او دارای بینش و درک لازم نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر بیمحبتیها و ظلمهای تو، آنقدر گریه کردم که اشکهایم به حدی رسیده است که حالا آب تا کمرم را گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر با لطف و محبت به سراغ من بیایی، من آمادهام که جانم را برای قدوم تو فدای کنم، زیرا جانم به خاطر دیدن تو بسیار کوچک و ناچیز است.
هوش مصنوعی: من تجربیات و وقایعی که در زندگیام گذراندهام را با چه کسی در میان بگذارم، وقتی میبینم که همه اینها نتیجهی سرنوشت و قضا و قدر است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است
نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است
سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است
سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است
فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است
[...]
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.