داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست
لعل لبان دلکش او آشنای ماست
سروی چو قامت تو ندیدم به راستی
بالا نگویمش صنما کان بلای ماست
گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش
گفتا سراب چشم تو باری نه جای ماست
گفتم به وصل گیر شبی دست ما و گفت
سرها ز دست رفته به جایی که پای ماست
عمریست ما چو خاک به کویت نشسته ایم
روزی نگفته ای که جهانی گدای ماست
گفتم ز دست رفت سرم سرکشی مکن
وصلت اگر به دست فتد خون بهای ماست
گم کرده ام به کوی تو بیچاره دل ولی
بوی دو زلف دلکش تو رهنمای ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او به روشنی بیان میکند که درد عشقش تنها با خبر از محبوبش تسکین مییابد. او ویژگیهای زیبایی محبوبش را توصیف کرده و به بالای قامت او اشاره میکند. شاعر با استفاده از استعارههای جالب، به احساسات عمیق خود در مورد محبوب و فاصلهای که بینشان است، اشاره میکند. در نهایت، او احساس گمکردگی و دلتنگیاش را به خاطر دوری از محبوب بیان کرده و به قدرت عشق و زیباییهای محبوبش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: تو خبر داری که درد دل ما تنها با حضور او درمان میشود و لبخند زیبا و دلنشینش برای ما آشنا و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: من هیچ سرو بلندی به زیبایی قامت تو ندیدهام، بنابراین جز حقیقت نمیگویم که تو عزیز من بلای جان ما هستی.
هوش مصنوعی: گفتم نگاهم را به قدش بسپارم تا او را ببوسم، اما او پاسخ داد که این تصویر خیالی که در چشمان توست، جای من نیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که شب را با هم بگذرانیم و به وصال هم برسیم، اما او جواب داد که دیگر سرها و عقلها در دست ما نیست و ما به جایی رسیدهایم که فقط پاهای ما حضور دارند.
هوش مصنوعی: ما مدتهاست که مانند خاک به جلوی در تو نشستهایم و تو هرگز نگفتهای که این دنیا برای ما، گدا و نیازمند توست.
هوش مصنوعی: گفتم از اینکه دیوانه شدم، بیخیال باش. اگر به دستت بیفتد، باید بهایی برای عشق ما بپردازی.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام را در کوی تو گم کردهام، اما بوی دو زلف زیبای تو راهنمای ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست
جائی سرای تست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست
گرما خطا کنیم عطای تو بیحدست
[...]
صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست
هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست
برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست
ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت
[...]
دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست
شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست
در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم
از فیض فقر بال هما بوریای ماست
درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش
[...]
در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست
بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک
خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست
آن را که احتیاج نباشد به بندگی
[...]
امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست
کز یمن مقدمش سر مه زیر پای ماست
ای عشق پا به تارک جمشید سودهایم
تا سایهٔتو بر سر خورشیدسای ماست
ما از ازل رضا به قضای خدا شدیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.