گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم

هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم

ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما

ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم

در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک

گر تو می خواهی جهانی را از آن قارون کنم

من جهان بین را ز بهر دیدنت خواهم ولی

گر تو فرمایی ز راه حسرتش بیرون کنم

چون کنم از بی وفا دلبر شکایت با کسی

گر کنم هم شکوه ای از طالع وارون کنم

گر ببارم اشک خونین از جفایش دور نیست

لیک از آن ترسم که ناگه عالمی جیحون کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم

یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم

عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر

صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم

سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم

چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم

افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا

خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم

یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟

چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟

افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا

خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟

یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

امیرخسرو دهلوی

سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟

چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!

از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر

قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم

تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی

[...]

جهان ملک خاتون

تا به چند این دیده را در هجر تو جیحون کنم

واین دل بیچاره را در عشق تو پر خون کنم

تا کی ای لیلی صفت در آرزوی روی تو

این دل پر درد را هر ساعتی مجنون کنم

تا به کی رخ را ز درد هجرت ای زیبانگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه