دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم
هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم
ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما
ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم
در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک
گر تو می خواهی جهانی را از آن قارون کنم
من جهان بین را ز بهر دیدنت خواهم ولی
گر تو فرمایی ز راه حسرتش بیرون کنم
چون کنم از بی وفا دلبر شکایت با کسی
گر کنم هم شکوه ای از طالع وارون کنم
گر ببارم اشک خونین از جفایش دور نیست
لیک از آن ترسم که ناگه عالمی جیحون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به احساس دلتنگی و تنهایی شاعر اشاره دارد که از عشق و جدایی رنج میبرد. شاعر از بیوفایی معشوق شاکی است و آتش دلش را به صورت اشکهای خونین بیان میکند. او احساس میکند که اگر بخواهد از این درد و رنج شکایت کند، ممکن است به نتایج ناگواری برسد. شاعر در عین حال به زیبایی معشوق و تاثیر او بر احساساتش اشاره میکند و آرزو میکند که بتواند او را ببیند، اما به دلیل حسرت و ناامیدی در این باره تردید دارد.
هوش مصنوعی: دل به شدت از تنهایی رنج میبرد و من نمیدانم چگونه این احساس را تحمل کنم. هر لحظه از آتش درونم چشمانم پر از اشک و خون میشود.
هوش مصنوعی: ای دو زلف زیبای تو که سرکشانه بر من میافتد، ای نگار با چهرهی چون ماه، حتی اگر من صد هزار بار زیباییام را افزایش دهم، باز هم تو برتری.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، میتوانم به خاطر دوری تو دنیا را پر از اشک و غم کنم، چنان که چهرهام در شب جدایی چون طلا و نقره درخشان باشد.
هوش مصنوعی: میخواهم که به خاطر دیدن تو، به جهانی که در آن هستم نگاهی داشته باشم، اما اگر تو بگویی، میتوانم این حسرت را از دل بیرون کنم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از معشوق بیوفا شکایت کنم؟ اگر بخواهم از چیزی گلایه کنم، باید شانس بد خود را سرزنش کنم.
هوش مصنوعی: اگر از شدت درد و بیوفایی او اشکهای خونین بریزم، دور از توقع نیست. اما میترسم ناگهان دچار حملهای شوم که همه چیز را به هم بریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر
صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم
سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان
[...]
آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم
چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم
افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا
خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم
یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
[...]
آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟
چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟
افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا
خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟
یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
[...]
سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟
چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!
از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر
قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم
تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی
[...]
تا به چند این دیده را در هجر تو جیحون کنم
واین دل بیچاره را در عشق تو پر خون کنم
تا کی ای لیلی صفت در آرزوی روی تو
این دل پر درد را هر ساعتی مجنون کنم
تا به کی رخ را ز درد هجرت ای زیبانگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.