بخش ۳ - داستان گاو شاه بهمن با گاو مرد برزیگر
یکی داستان ایدر اندر خورست
که دانش فراوان بدو اندرست
کشاورز را بود گاوی سیاه
همیشه بدو شادمان سال و ماه
همان شاه را بود گاوی بزرگ
دلیر و جوان و به نیرو سترگ
چو پولاد بر سر مر او را دو شاخ
سرین فربه و سخت و سینه فراخ
نه گاو آمدی پیش او پایدار
نه شیر شکاری گهِ کارزار
چو گاوی به پیش آمدی گاه کین
به میدان نهادی دهان بر زمین
نکردی به هنگام حمله درنگ
هزیمت شدی گاو ناکرده جنگ
برو کرده زیور بسی شهریار
ز خلخال وز طوق وز گوشوار
یکی جُلش از دیبه هفت رنگ
به گردن برآویخته گاه جنگ
همی بانگ زد روز و شب مرد شاه
که هر کس که آرد بدین بارگاه
یکی گاه کو گاو ما بشکرد
همانا که از گاو خود برخورَد
بدو بخشم این گاو آراسته
فراوان دگر بخشمش خواسته
هر آن کس که گاوی گرانمایه داشت
بدان آرزو سوی میدان گذاشت
نیامد کسی را از آن گاو کام
همی شاهِ گاوانش کردند نام
کشاورز یک روز با گاو خویش
سخن گفت ز اندازه زان گاو بیش
که هرگز ندیدم چنین زورمند
به گردن ستبر و به بالا بلند
به پیشش چه شیر و چه پیل و پلنگ
ندارد به هنگام کینه درنگ
مرا کاش گاوی به نیرو بُدی
ازو کار من سخت نیکو بدی
مگر برشکستی یکی گاو شاه
به بخشش به من شاه کردی نگاه
به تندش بشد گاو را دل ز جای
به خشم آمد و گفت با کدخدای
همانا مرا برگرایی همی
که چندین مر او را ستایی همی
به من پس بگو تا بدارم نشان
که تابد نشان از رخ سرکشان
کشاورز گفتا که گاویست رخش
ز سرخی تنش گشته همچون بدخش
چو دینار لختی و لختی سپید
دو دست و دو پایش به کردار شید
دو شاخش به سر بر چو چنگ عقاب
خط پشت او همچو پر غراب
تن پیل دارد دل شیر زوش
یکی کوه کوهان چو پیکان دو گوش
نشانش چو بشنید گاو دژم
بدو گفت کمتر کن اندوه و غم
مرا پیش او بر به هنگام جنگ
که کردن نیارد به پیشم درنگ
ز گفتارا و خیره شد برزگر
به گاو جوان گفت کای خیره سر
بیندیش گفتار و آنگه بگوی
بدان تا بماند ترا آبروی
نخوردی تو مشت کسان را به خشم
همی مشت خویشت به آید به چشم
نباید که رسوا شوی پیش شاه
به ما بربخندند یکسر سپاه
از آن پیلتن گاو ترسان شوی
چو زخمش ببینی هراسان شوی
چنین داد پاسخ که در کارزار
نگه کرد باید بسی روزگار
نه هر کو دلیری توان آزمود
بسا جا که از چاره بینی تو سود
یکی چاره دانم که گاو دلیر
ز پیکار من گردد از جنگ سیر
چو فردا مرا سوی میدان بری
ببینی و کوته شود داوری
ز گفتار او شد کشاورز شاد
دگر روز سر سوی میدان نهاد
همی رفت و مردم فراوان پسش
بخندید زان لاغری هر کسش
گهِ رفتن آن گاو را ای شگفت
بزد شاخ و از جا سبد برگرفت
نهاده به میدان درون تخت شاه
همه بر سر اسب پیشش سپاه
گرفته یکی گاو جولان به جنگ
ز گردن گشاده سر پالهنگ
ز گاو کشاورز چون آگهی
بیامد بَرِ تخت شاهنشهی
بفرمود تا برگشادند راه
به میدان درآورد گاو سیاه
چو دید آنگهی رخش نعره بزد
نگه کرد رَخش و بدید آن سبد
فروهشت دنبال و راه گریز
هزیمت شد از پیش آن گاو تیز
فراوان کس آورده در زیر پای
گریزان بشد تا میان سرای
شگفتی بماندند شاه و سپاه
ز گاو کشاورز وز گاو شاه
همی گفت هر کس که این گاو جنگ
زمانی نکردهست پیشش درنگ
کشاورز بستد بسی زر و سیم
سوی خانه آورد بیترس و بیم
بپرسید از آن پس ز گاو نژند
که این چاره چون بود کامد پسند
بدو گاو لاغر زبان برگشاد
وزان داستان سر به سر کرد یاد
که ما هر دو بودیم یک جای جفت
همی بودمان آشکار و نهفت
بهار آمد و خوردنی گشت کم
مرا چند گه درد کرد این شکم
گلوبنده بود آن سبک مایه گاو
نبودش همی با شکم هیچ تاو
بدو وام دادم همه بخش خویش
مرا هر شبی یک سبد بود پیش
چو بسیار شد وام نتوانش توخت
خداوند خانه مر او را فروخت
بماندهست در گردش وام من
نمیخواست کو بشنود نام من
مرا دید و پیمانه کاه دید
بر آنجای گفتار کوتاه دید
چو من وام را بردمش پیش نام
ز پیشم گریزان شد از بیم وام
چنین تا بدانی خداوند هوش
به وام از پی بینوایی مکوش
فرستاد دختر به رستم پیام
که هشیار باش ای یل نیکنام
که ما را همی بُرد خواهد کسی
کجا مایه دارد ز گوهر بسی
چو بشنید رستم برآشفت زود
سلیح تن خویشتن برربود
سلیح چنان مرد پرخاشخر
تبر بود و سه خشت و گیلی سپر
از آن خشت پولاد سیماب رنگ
سبک شد یکی زان صد آمد به سنگ
کمین کرد در بیشه شیر دژم
چو بازارگان با کنیزک بهم
گذر کرد، برخاست از جای مرد
بزد خشت و جان از تنش دور کرد
فرستاد دختر به خان پدر
وزان شادمان شد روان پدر
همی بود در بیشه مرد گناه
از آباد بیرون شد از بیم شاه
به تنها همی کاروان آشکار
همی زد شب و روزش این بود کار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.