ایرانشان
»
بهمننامه
»
داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار
»
بخش ۳۰ - آگاهی یافتن زال از کشته شدن فرامرز
به زال ستمدیده رفت آگهی
که گشت از فرامرز گیتی تهی
پر آواز بگستتش از لب نفس
همی زد سر خویشتن بر قفس
همی گفت کای بیوفا روزگار
برآوردی از ما به یک ره دمار
همان خواهرانش خبر یافتند
ز گیتی همی روی برتافتند
به خنجر بریدند عنبر کمند
به فندق شَخودند بادام و قند
ز نرگس شب و روز در ریختند
به مُشک سیه خاک در ریختند
شب و روز مویه شده کارشان
زدن دست بر سینه کردارشان
چنین یافتم این چنین سر گذشت
بسا روزگارا کزین برگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.