دلم هوای چنان سرو نازنین دارد
که مشگ سوده بر اطراف یاسمین دارد
ز مهر زهره جبینی شدم ستاره فشان
که داغ بندگیش ماه بر جبین دارد
هزار عاقل فرزانه گشت دیوانه
از آن دو سلسله کز زلف عنبرین دارد
کمان گرفت و کمین کرد چشم شوخش باز
هزار فتنه و آشوب در کمین دارد
ز همنشینی جانان تمتعی یابد
کسی که دولت و اقبال همنشین دارد
زهی حبیب که از بهر وحی آیت عشق
ز جبرئیل نهانی دگر امین دارد
بگفت عاقبت از عشق کشته خواهی شد
حسین خود ز جهان آرزو همین دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل اشاره به longing و اشتیاق عمیق شاعر به معشوقی دارد که زیبایی و لطافت او دل را شاداب میکند. شاعر از جذبههای دلبری او سخن میگوید که باعث دیوانگی عاشقان شده است. همچنین به تأثیر حضور معشوق بر زندگی و خوشبختی افراد اشاره میشود و از عشق به عنوان الهامی از جانب خداوند یاد میکند. در نهایت، شاعر به خطرات عشق اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که عشق ممکن است به مرگ عاشق منجر شود.
هوش مصنوعی: دل من craving و آرزوی دیدار آن سرو زیبای نازنین را دارد که عطری دلانگیز و خوشبو در اطراف یاسمن خودش پخش کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر محبتهای زهره (ونوس)، چهرهام مانند ستارهای درخشان شده است؛ زیرا نشان بندگیام بر پیشانیام مانند نشانی که ماه دارد، نمایان است.
هوش مصنوعی: هزاران انسان عاقل و باهوش از شدت جذابیت آن دو رشته مو که از زلف خوشبو و خوش عطر اوست، دیوانه و مجنون شدهاند.
هوش مصنوعی: چشم معشوقهاش به گونهای جالب و خاص شده که مانند کمان آماده کمین کردن است و در این نگاه زیبا هزاران فتنه و آشوب نهفته است.
هوش مصنوعی: کسی که در کنار محبوب خود قرار دارد، از خوشبختی و شانس بهرهمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: خوشا آن دوست که برای عشق، از طرف جبرئیل، پیامی پنهانی دریافت میکند و دیگر امین و دلسوزی دارد.
هوش مصنوعی: در نهایت، به خاطر عشق، حسین جان خواهی سپرد و همین آرزو را از دنیا داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که او نسب از لعبتان چین دارد
به روز پاک بر از شب هزار چین دارد
شب سیاه نباشد قرین روز سفید
بس او چگونه شب و روز را قرین دارد
به زلف و جعد همه سال پرخم و شکن است
[...]
زبان و خاطر من رای افرین دارد
غلام آنم کورا خرد برین دارد
بگو که: برکه؟ برآنکس که او بفتوی عقل
هرآنچه دارد در خورد آفرین دارد
برآنکه فضل و هنر مونس و ندیم ویند
[...]
تو خود جفا نکنی بیگناه بر بنده
وگر کنی سر تسلیم بر زمین دارد
به نیشی از مگس نحل برنشاید گشت
از آنکه سابقهٔ فضل انگبین دارد
تویی که زلف و رخت رو بکفر و دین دارد
که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد
کسی که نقش رخ و زلف تست در دل او
موحدیست که در سینه کفر و دین دارد
حدیث زلف تو بسیار گفتم و چکنم
[...]
کدام صحبت پنهان تو را چنین دارد
که رخش رفتنت از بزم ما به زین دارد
ز پند پشت کمانت که سخت کرده چنین
که پیش ما همه دم ابروی تو چنین دارد
ز اختلاط نسیمی مگر هوا زدهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.