دو دیده بر سر راه امید میدارم
که کی بود که رسد قاصدی ز دلدارم
کراست زهره که آرد ز یار من خبری
و یا ز من ببرد خدمتی سوی یارم
چگونه نامه نویسم بخدمت تو که من
ز بیم مدعیان دم زدن نمی آرم
ز خون دیده شود روی زرد من گلگون
شب فراق چو از روز وصل یاد آرم
اگر کشند مرا دشمنان بجور و جفا
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
چه کردم ای صنم بیوفا چه دیدستی
ز من که رفتی و ماندی به زاری زارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به امید و انتظار دیدار محبوبش اشاره میکند و از جانبرکف بودن خود برای دریافت خبری از او سخن میگوید. او از دشواری نوشتن نامه به محبوبش میگوید، زیرا از ترس رقبا نمیتواند از احساسات خود حرف بزند. شاعر احساس درد و زخم عاطفی خود را به تصویر میکشد و حتی اگر دشمنانش او را بکشند، نمیتواند از عشق به معشوقهاش دست بکشد. در نهایت، او از معشوق بیوفایش میپرسد که چه چیزی در او دیده که به او پشت کرده و او را در زاری تنها گذاشته است.
هوش مصنوعی: دو چشمم را به امید نگه داشتهام تا ببینم کی خبررسانی از طرف محبوبم میرسد.
هوش مصنوعی: کیست که جرات داشته باشد از محبوب من خبری بیاورد یا پیامی از من به او برساند؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم برایت نامهای بنویسم در حالی که از ترس مدعیان نمیتوانم حتی حرفی بزنم؟
هوش مصنوعی: چشمان من پر از اشک است و دلم به شدت غمگین است. در شبهای جدایی، یاد روزهای وصال برایم مانند گلی سرخ است که بر چهره زرد و نگران من مینشیند.
هوش مصنوعی: هرگاه دشمنانم با ظلم و ستم به جانم بیفتند، من هرگز آنقدر ضعیف نیستم که محبت دوست را از دل بزنم.
هوش مصنوعی: ای معشوق بیوفا، چه کردهام که تو از من رفتهای و در حال گریه و زاری به حال من نگریستهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.