گنجور

 
حسین خوارزمی

دو دیده بر سر راه امید می‌دارم

که کی بود که رسد قاصدی ز دلدارم

کراست زهره که آرد ز یار من خبری

و یا ز من ببرد خدمتی سوی یارم

چگونه نامه نویسم بخدمت تو که من

ز بیم مدعیان دم زدن نمی آرم

ز خون دیده شود روی زرد من گلگون

شب فراق چو از روز وصل یاد آرم

اگر کشند مرا دشمنان بجور و جفا

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم

چه کردم ای صنم بیوفا چه دیدستی

ز من که رفتی و ماندی به زاری زارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ازرقی هروی

ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم

زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم

خصایل تو سزاوار مدحتند همه

بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم

چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال

[...]

سوزنی سمرقندی

نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم

به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم

چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم

چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم

لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم

[...]

انوری

خدایگانا سالی مقیم بنشستم

به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم

همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم

همی نگردد کارم نفیر چون دارم

نه ماه دولتم از چرخ می‌دهد نورم

[...]

خاقانی

از آن قبل که سر عالم بقا دارم

بدین سرای فنا سر فرو نمی‌آرم

نشاط من همه زی آشیان نه فلک است

اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم

نه آن کسم که درین دام‌گاه دیو و ستور

[...]

مولانا

نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم

که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم

که من تو را نگذارم، به لطف بردارم

رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه