بخش ۳۷ - حکایت آن دو عاشق که یکی از قناعت سر برافراخت ودیگری از طمع خود را از پای در انداخت
شنیدم بود شوخی در سمرقند
که میزد پسته او طعنه بر قند
کسی چون حسن او هرگز ندیده
خدا گویی ز حسنش آفریده
چو ظاهر بود ازو صنع خدایی
کنم در وصف او طبع آزمایی
ز خوبی بود باغی سر بسر حسن
جمالی بر جمال و حسن بر حسن
عجب آزاده سرو دلربایی!
که بود از عالم بالا بلایی
قدش هر جا نشست و خاست کردی
بلایی بهر مردم راست کردی
سرش قصری بدور قیصر عقل
مدور حقه ای پر گوهر عقل
فراز ابروان پر خم و تاب
جبینش همچو طاق لوح محراب
ز شوق ساده لوح با صفایش
نهاده عالمی سر زیر پایش
بجز طاق دو ابرویش در آفاق
ندیده چشم کس هم جفت و هم طاق
دو چشم نیم مستش فتنه پرداز
فگنده یک نظر آن هم بصد ناز
برعنایی نظر هر گوشه کرده
ز شوخی فتنه را در گوشه کرده
در آن بینی بهر چشمی که بینی
شود ظاهر هزاران نازنینی
تو گویی دفتر خوبی گشاده
برای خواندن انگشتی نهاده
و یا افتاده در گنجینه حسن
بلورین دسته بر آیینه حسن
صبا در گوش او، یارب، چه گفته؟
که از هر گوشه همچون گل شکفته
بدور عارض آن ماه پاره
ببین: کز ماه پیدا شد ستاره
ز کوکب حسن طالع بین، خدا را
که زد پهلو بماه عالم آرا
رخ رخشنده او شمع کافور
ولی از پای تا سر شعله نور
ز تابش سوخته پروانه را بال
برو افتاده هر سو نقطه خال
دهانش غنچه، اما ناشکفته
درو برگ گل و شبنم نهفته
لب لعل و زنخدان هر دو با هم
نموده آب خضر و چاه زمزم
چه گویم آن ذقن را؟ الله الله!
طلوع مشتری در آخر مه
چو آهو گردنی در جلوه کردن
کشیده باج او آهو بگردن
دعاگویان بصد جان گشته مایل
که سازند از رگ جانش حمایل
ز دوشش خود چه گویم تا چه سروست؟
که دست و شانه شمشاد بشکست
کف دستش ز آب لطف یا مشت
بگرد آب نی شکر هر انگشت
مخوانش بر لب دریا قلمها
که نور پنجه مه زد علمها
کسی کان دست و پشت دست دیده
ز حسرت پشت دست خود گزیده
همایون سینه اش چون سینه باز
ز مهر عاشقان گنجینه راز
تن او شمع و هر چشمی بسویش
ز روی لطف یکسان پشت و رویش
خیال آن میان فکر محالست
میانش را کجا تاب خیالست؟
ندانم زان میان دیگر چه گویم؟
که آن نازک ترست از هر چه گویم
ضمیرم لب فرو بست از تکلم
که کردم در میان سررشته را گم
ازین پس گر حدیثی باز گویم
ز عشق عاشقانش راز گویم
دو عاشق داشت آن خجلت ده حور
یکی قانع بیک دیدار از دور
یکی بی طاقتی کز بی قراری
دمادم پیش او میکرد زاری
گهی در خون، گهی در خاک میخفت
سرشک از دیده میبارید و میگفت:
صنوبر قامتا، نسرین عذارا
خدا را، چاره من کن، خدا را
بآن سرو سرافرازی که داری
که بگذر از سر نازی که داری
ز راه مکرمت بر من گذر کن
بچشم مرحمت بر من نظر کن
بزلف عنبرین تاب دارت
بلعل آتشین آب دارت
که: همچون زلف در تابم مینداز
میان آتش و آبم مینداز
بآن حسنی که رخسار تو دارد
بآن لطفی که رفتار تو دارد
کزان رخسار کامی بخش جان را
وزان رفتار راحت ده روان را
بآن سرو خرامانی که داری
چو گل پاکیزه دامانی که داری
که: یک ره بر سرم بگذر خرامان
بکش بر فرق من از ناز دامان
بآن ابروی شوخ و چشم خونخوار
که این ناوک زنست و آن کماندار
که: جاده، چون کمان، پهلوی خویشم
مکن از ناوک غم سینه ریشم
بپای نازنین خوش خرامت
بدست نازک چون سیم خامت
که: گاهی پای در سر منزلم نه
بکن رحمی و دستی بر دلم نه
به شیرینی آن لبهای خندان
که هرگز جان شیرین نیست چندان
که: کامم از لب خندان برآور
وگر نه از تن من جان برآور
قضا را آن سهی سرو شکر خند
که کان قند بود از وی سمر قند
شبی اندیشه عیش و طرب کرد
بمجلس آن دو عاشق را طلب کرد
کمیت باده در میدان درآورد
سمند عیش در جولان درآورد
چو نوشانوش می خوران مجلس
تکلف برد از یاران مجلس
مه مجلس دهن چون غنچه بگشود
که: یارب عاشقان را چیست مقصود؟
که امشب کام ایشان را برآرم
بگردون نام ایشان را برآرم
نخست آن عاشق گستاخ برجست
که پابوس تو خواهم، گر دهد دست
همان ساعت مشرف شد بپابوس
ز دولت بر سر افلاک زد کوس
ز غیرت عاشق دیگر برآشفت
در اظهار مراد خویشتن گفت:
ندارم زهره این چاپلوسی
قناعت میکنم با خاک بوسی
کیم؟ تا آن کف پا را ببوسم
بهر جا پا نهی جا را ببوسم
چو رفت و بوسه بر خاک درش داد
ز جا آن سرو قد برجست، آزاد
بسوی او قدم چالاک برداشت
بدست خود سرش از خاک برداشت
قناعت کرد و دید آن دلنوازی
بلی، باشد قناعت سرفرازی
الهی، از طمع بس خوار و زارم
ز ارباب قناعت شرمسارم
قناعت ده، که یابم ارجمندی
بگردون سرکشم از سربلندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیبایی و جذابیت مردی خاص به نام حسن در سمرقند است. شاعر به وصف ویژگیهای ظاهری و باطنی او پرداخته و او را همچون معجزهای از خداوند توصیف میکند. حسن به گونهای جذاب و دلربا است که در وصف او واژهها کافی نیستند. ابروان او مانند قوسی زیبا و دستانش به نرمی و لطافت توصیف شدهاند. عشق و شیفتگی دوستان و عاشقانش به او با عواطف شدید و زبانی شاعرانه بیان میشود.
دو عاشق، یکی قانع و دیگری بیتاب، در جستجوی محبت حسن هستند. شاعر از نهانخانهی دل و آرزوهای عاشقانه آنها سخن میگوید و تأکید میکند که حسن، با زیبایی و رفتار دلنشینش، جان عاشقان را سیراب میکند.
در انتهای شعر، اشاره به مجلس عیش و طرب و گفتگو دربارهی آرزوهای عاشقان میشود. در این میان، دو عاشق به اعمال و ایثارگرایانه و در عین حال پرشور خود میپردازند، تا جایی که یکی از آنها به قناعت و سرفرازی در محبت میاندیشد. این موضوع تضاد عشق و قناعت را به زیبایی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در سمرقند خبرهایی به گوشم رسید که فردی با طعنه به شیرینی قند، برای تفریح و شوخی پستهای را میزد.
هوش مصنوعی: کسی مانند حسن او را هیچگاه ندیدهام؛ گویی که خداوند او را فقط از زیباییاش خلق کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی نعمتهای خداوند از او واضح و نمایان است، من نیز در توصیف او سعی و تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: زیباییها در باغی سرشار از حسن و زیبایی به هم میپیوندند و هر حسن، بُعد دیگری از زیبایی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: عجب جوان زیبایی! که از آسمان بلندی به زمین آمده است.
هوش مصنوعی: هر جا که قدم گذاشت، باعث دردسر و بلا برای مردم شد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که دارای اندیشهای عمیق و با ارزش است. او مانند یک کاخ بزرگ به دور عقل خویش احاطه شده و این نشاندهنده قدرت و برازندگی تفکر اوست. به نوعی، او از گنجینهای از عقل و دانش برخوردار است.
هوش مصنوعی: خط کمانی ابروهایش و پیشانیاش زیبایی خاصی دارد که مانند طاقی است در بالا و جلوهای زیبا به چهرهاش میبخشد.
هوش مصنوعی: از روی شوق و معصومیت، دنیایی زیبا و سرشار از محبت را زیر پای خود قرار داده است.
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا جز قوس و قزح ابروان او، نه چشم جفتی دارد و نه ابروانی اینچنین خاص.
هوش مصنوعی: چشمان نیمه مست او مانند فریبندهای هستند که با یک نگاه، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهند و این نگاه نیز با ناز و دلربایی خاصی همراه است.
هوش مصنوعی: با نگاه به هر گوشه، زیبایی و فریبندگی را در دل این شوخیها میبینم.
هوش مصنوعی: در آنجا برای هر چشمی که نگاه کند، هزاران زیبایی و نازنینی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که کتابی عالی و زیبا برای خواندن آماده شده و انگشتت بر روی صفحات آن گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: شخصی در گنجینهای از زیبایی و جلوههای دلربا قرار دارد که به مانند بلور شفاف و درخشان است و دستهای از زیبایی را بر روی آینهای از جمال خود به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در گوش او چه رازهایی گفته است که او از هر سو مانند گلی شکفته و زیبا شده است؟
هوش مصنوعی: به دور آن چهره زیبا نگاه کن: که از ماه، ستارهای نمایان شد.
هوش مصنوعی: از ستاره زیبایی خوشبختی نگریستهام، خدا را که چگونه به کنار ماه عالمآرا برخورد کرده است.
هوش مصنوعی: چهره درخشان او مانند شمعی است که از کافور ساخته شده، اما از سر تا نوک پا شعلهای از نور ساطع میکند.
هوش مصنوعی: از درخشندگی و سوختگی پروانه، بال آن در همه جا افتاده و گرداگردش نقاط سیاهی به جا مانده است.
هوش مصنوعی: دهانش مانند غنچهای است که هنوز باز نشده، اما در درونش برگهای گل و قطرات شبنمی نهفته است.
هوش مصنوعی: لب لعل و زنخدان به زیبایی و جذابیت در کنار هم اشاره دارد و مضمون کلی این بیت بیانگر این است که زیبایی و دلربایی مانند آب خضر و چاه زمزم است، که هر دو به نوعی نماد زندگی و سعادت هستند. به همین دلیل، وقتی از زیبایی حرف میزنیم، تاثیرش در روح و جان انسان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چگونه از آن چهره صحبت کنم؟ وای بر من! چون ماه نو به زیبایی ستاره صبح درخشان است.
هوش مصنوعی: هنگامی که آهو با گردن باریک و زیبا به نمایش درآمده است، باج او نیز به مانند آهو بر گردن اوست.
هوش مصنوعی: افرادی که دعاگویان هستند، با تمام وجود و جان خود مایلاند که از رگ جانشان کمکی بسازند و حمایتی فراهم کنند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم دربارهٔ او؛ چراکه او همچون درختی تنومند و زیبا است، اما در عین حال، بارش بر دوشهایش سنگین است و باعث شکستگیهایش شده است.
هوش مصنوعی: دست او پر از نعمت و بخشش است به گونهای که هر انگشتش حاکی از شیرینی و لذت برای دیگران است.
هوش مصنوعی: بر کناره دریا چقدر قلمهای نویسندگان به کار افتاده است، اما شعاع نور ماه بر روی آب، همه چیز را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که به دیگران نگاه کرده و حسرت زده است، در نهایت از نداشتن چیزهایی که دیگران دارند دچار افسوس و پشیمانی شده و میخواهد که ای کاش این دستاوردها را خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل او مانند صدای دلنشین و بازش، پر از عشق عاشقان و سرشار از اسرار و رازهایی است که در خود دارد.
هوش مصنوعی: بدن او مانند شمعی میباشد و هر چشمی با نگاهی مهربان به او خیره شده است، به طوری که همه به یک اندازه از زیباییاش بهرهمندند.
هوش مصنوعی: در ذهن آن شخص، تصور یک چیز غیرممکن وجود دارد، اما او نمیداند که چگونه میتواند به این تصور پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: نمیدانم غیر از این چه بگویم، زیرا آنچه در دل دارم از هر چیزی که بگویم لطیفتر و ظریفتر است.
هوش مصنوعی: ضمیر من از گفتن باز ماند، چون در میان گفتگو، سرنخ را گم کردم.
هوش مصنوعی: از این به بعد، اگر داستانی از عشق بگوییم، رازی از عاشقان را فاش میکنم.
هوش مصنوعی: دو عاشق داشت که به خاطر زیبایی آن حور، شرمنده بودند. یکی از آنها راضی بود فقط یک بار از دور او را ببیند.
هوش مصنوعی: یکی از شدت بیتابی و ناآرامی، مدام نزد او شکایت و ناله میکرد.
هوش مصنوعی: گاهی در خون و گاهی در خاک میغلتید و اشک از چشمانش سرازیر میشد و میگفت:
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی یک درخت بلند و خوشبو به نام صنوبر و گل نسرین صحبت میکند که نمادهای زیبایی و جذابیت هستند. او به خداوند میگوید که ای کاش شرایط او را تغییر دهد و به او کمک کند. به طور کلی، احساس ناامیدی و طلب یاری از خداوند در این شعر مشهود است.
هوش مصنوعی: به آن بلندی و زیبایی که داری، به خاطر آن از ناز و فخر خود بگذر.
هوش مصنوعی: از مسیر خوشرفتاری به من سر بزن و با نگاهی پر از لطف به من نگاه کن.
هوش مصنوعی: موهای خوشبوی تو مانند تابش آتشین و درخشان است که زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: من مانند زلفی نرم و پیچیدهام، مرا در میان آتش و آب بینداز.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی که چهرهات دارد و به خاطر نیکی و مهربانی که در رفتار تو نهفته است.
هوش مصنوعی: از چهرهات خوشبختی به جان مردم میرسد و از رفتار تو آسایش به روح آنها داده میشود.
هوش مصنوعی: به آن دختر زیبایی که داری، مانند گلی با دامن پاکیزه و دلفریب.
هوش مصنوعی: اگر یک بار با ناز و زیبایی از کنار من بگذر، بر سرم قدم بگذار و به لطافت دامنت بر فرق سرم بکش.
هوش مصنوعی: با آن ابروی نازک و چشمان بیرحم که مانند تیرکمان و تیر است، دل را هدف قرار میدهد.
هوش مصنوعی: جاده مانند کمانی است، نیکوست که به سمت من نروید. من از تیر غم در دل خود زخمی هستم.
هوش مصنوعی: نزدیک پاهای دلربای تو، به نازکی بدن زیبایت مینگرم.
هوش مصنوعی: گاهی بینید که به خانهام نیایید، زیرا بر من رحم نکنید و دست روی دل آسیبدیدهام نگذارید.
هوش مصنوعی: لبهای خندان و شیرین او چنان جذاب هستند که هیچچیز نمیتواند جان شیرین را به اندازه آنها تحتتأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: لبخند تو میتواند تمام شادیها را برایم به ارمغان بیاورد، اما اگر این لبخند نباشد، بهتر است زندگیام پایان یابد.
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت را با آن سرو لاغر و زیبا مقایسه کردهاند که لبخند شیرینی دارد، چرا که آن قند که ما میشناسیم، از او به دست آمده است.
هوش مصنوعی: یک شب، به فکر خوشی و شادی افتادم و به مجالس آن دو عاشق دعوت شدم.
هوش مصنوعی: شراب به اندازه کافی در میدان قرار میگیرد و اسب خوشی در حال تاخت و تاز است.
هوش مصنوعی: وقتی که میخوری، مجلس از تکلف و زحمت آزاد میشود و دوستان هم از این لذت بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی ماه مجلس لبهایش را مثل غنچه باز کرد، گفت: ای خدا، هدف عاشقان چیست؟
هوش مصنوعی: امشب میخواهم به خشم و شادی آنها پایان دهم و نامشان را در آسمانها بلند کنم.
هوش مصنوعی: اولین عاشقی که جرات دارد به پیشگاهت بیاید و دستت را ببوسد، در حالی که ممکن است این درخواست را از تو بکند.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، به خاطر نعمت و برکت، به درگاه او رفت و ندا سر داد که در آسمانها طنینانداز شد.
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که دیگران را فراموش کند و وقتی صحبت از خوشبختی و خواستههای قلبیاش میشود، احساساتش را به وضوح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من توانایی چاپلوسی و تملق را ندارم، بنابراین با فروتنی و تواضع، به خدمتگزاری و احترام به دیگران قانع هستم.
هوش مصنوعی: کیستی که من برای تو هر جا قدم بگذاری، آنجا را ببوسم؟
هوش مصنوعی: وقتی این سرو قدبلند از جا برخاست و بوسهای بر خاک در خانهاش نهاد، آزاد و رها شد.
هوش مصنوعی: به سمت او با شتاب و سرعت حرکت کرد و با دستان خود سرش را از زمین بلند کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به قناعت و رضایت از داشتههای خود میپردازد، در واقع به زیبایی زندگی خود پی میبرد و همین قناعت، موجب سربلندی و عزت او میشود.
هوش مصنوعی: پروردگارا، به خاطر طمع و خواستههای بیجای خود، بسیار ذلیل و ناتوان شدهام و از صاحبان قناعت شرمندهام.
هوش مصنوعی: به من قناعت عطا کن تا بتوانم ارزش و مقام بلندی را در آسمانها به دست آورم و از سر بلندی خود بالا بروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.