بخش ۲۱ - حکایت فرهاد که چون جوی شیر و حوض در سنگ خارا جهت شیرین ترتیب داد شیرین را حلقه در گوش خود بسبب همت گردانید
سخن دانان این شیرین حکایت
چنین کردند از شیرین روایت
که: روزی در تکلم پیش فرهاد
لب شیرین شکر بار بگشاد
که: من شیرین و شیرینست نامم
ز شهد ناب شیرینست کامم
لبم را هست شیر از شهد خوشتر
که با هم خوشتر آید شیر و شکر
چو طفلان بسکه ذوق شیر دارم
ز طفلی تا باکنون شیرخوارم
مذاق شیر با طبعم سرشتند
از آن نام مرا شیرین نوشتند
مرا اکنون هزاران گوسفندست
درین کوهی که چون گردون بلندست
از آنجا تا بدین جا یک دو فرسنگ
چنان جویی بباید کندن از سنگ
که هرکس هر گه آنجا شیر دوشد
لب شیرینم این جا شیر نوشد
چو یابد جوی شیر آخر سرانجام
ترا از شهد من شیرین شود کام
چو بشنید این سخن فرهاد برجست
بسان کوه در خدمت کمر بست
چو بر کوه آزمودی تیشه بر سنگ
زمین لرزان شدی فرسنگ فرسنگ
ز زخم تیشه اش سنگی که جستی
ملک را بر فلک شهپر شکستی
چنان آتش فرو جستی ز تیشه
که از کوه آتش افشاندی ببیشه
همانا ز آتش آن کوه اندوه
سراسر سنگ آتش بودی آن کوه
زبان تیشه چون آتش فشاندی
بحسرت بر زبان خویش راندی
که: چون من تیشه آتش کرده منزل
ولی او را زبان سوزد، مرا دل
هر آن آتش که او را بر زبانست
مرا، بالله، در دل بیش از آنست
دلم را خود چنین باید زبانی
که سوزم را کند روشن بیانی
سبک سنگ گران میکند و میرفت
میان کوه جان میکند و میرفت
ز سنگ خاره ظاهر کرد جویی
که باشد پیش یارش آبرویی
چنان جویی بروی سنگ پرداخت
که در روی زمین مشکل توان ساخت
دروگر قطره شیری چکیدی
روان تا منزل شیرین دویدی
مرتب ساخت آنجا حوض دیگر
شد آن یک جوی شیر، این حوض کوثر
چو شیرین دید صنعت های فرهاد
زبان بگشاد و گفتا: آفرین باد!
چه جوی شیر و حوضست اینکه کندی؟
بشیرینی عجب طرحی فگندی؟
که داند قیمت حوض چنین را؟
که دارد غرق حیرت خرده بین را
ستایش کرد و بهر مزد کارش
ز گوش آورد بیرون گوشوارش
که: یعنی هستم از جان حلقه در گوش
ز گوشم حلقه را بستان و بفروش
بگفت: ای حلقه حکمت بگوشم
بصد جان گر خرندش کی فروشم؟
مرا این حلقه شد طوق ارادت
شدم سر حلقه اصل سعادت
از آن ز اهل سعادت گشت فرهاد
که همت بست و جوی شیر بگشاد
ز همت سنگ خارا گر نکندی
نظر بر لعل شیرین کی فگندی؟
بهمت کوه را از پیش برداشت
عجب سنگی ز راه خویش برداشت
خداوندا، مرا هم همتی ده
وزان سرپنجه ام را قوتی ده
که گیرم تیشه فرهاد در چنگ
بهمت لعل بیرون آرم از سنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این داستان درباره فرهاد و شیرین است. روزی شیرین به فرهاد میگوید که نامش شیرین است و کامش از شهد شیرینتر. او توضیح میدهد که در کوههای اطرافش گوسفندان بسیاری دارد و برای آوردن شیر از جویی باید کندن سنگ بسیار کند. فرهاد که این را میشنود، با تمام توانش برمیخیزد و تیشهای به دست میگیرد تا سنگها را بشکافد. او با تلاش بسیار موفق به ایجاد جوی آبی میشود که به حوضی از شیر تبدیل میشود. شیرین با دیدن این کار او شگفتزده شده و به او تبریک میگوید. او حلقهای از گوشش بیرون میآورد و آن را به عنوان نشانی از ارادتش به فرهاد پیشنهاد میکند. در نهایت فرهاد به همت و تلاش خود افتخار میکند و آرزوی دستیابی به قدرت و همت بیشتر را دارد تا بتواند به کارهای شیرین ادامه دهد.
هوش مصنوعی: آگاهان و افراد خبره درباره این داستان شیرین چنین گفتند و از روایت آن سخن گفتند.
هوش مصنوعی: یک روز وقتی فرهاد صحبت میکرد، لبانش شیرین بود و کلامش مثل شکر لطیف و شیرین به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: من شیرین هستم و نام من نیز به معنای شیرینی است؛ زیرا کام من از عسل خالص و شیرین پر شده است.
هوش مصنوعی: لبم به اندازهای شیرین است که از شهد هم بهتر است، زیرا وقتی شیر و شکر با هم مخلوط میشوند، طعمی دلپذیر و لذتبخش ایجاد میکنند.
هوش مصنوعی: مثل کودکان، به خاطر لذت شیر، از دوران کودکی تا به حال همچنان به آن وابستهام و مانند یک شیرخوار باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: شیرینی زندگی من و طعم دلنشین آن به خاطر ویژگیهای ذاتی من است، به همین دلیل نامم را شیرین گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: من اکنون در این کوه بلند، هزاران گوسفند دارم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن از اینجا به آنجا، باید مسافتی حدود یک یا دو فرسنگ را با زحمت و تلاش زیاد، برای ایجاد جوی آبی از سنگ بکنید.
هوش مصنوعی: هرکس در آنجا که با نرمی و خوبی رفتار شود، به من نیز با مهر و لطافت برخورد میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که جوی شیر به پایان خود میرسد، در نهایت کام تو از شیرینترین شربتها سرشار میشود.
هوش مصنوعی: وقتی فرهاد این حرف را شنید، همچون کوهی بلند و استوار به خود آمد و با عزم و اراده، آماده خدمت شد.
هوش مصنوعی: هر زمان که با عزم و اراده خود به دشواریهای بزرگ برابر میشوی و تلاش میکنی، حتی سختیها و موانع محکم نیز تحت تأثیر قرار میگیرند و به مرور زمان تغییری محسوس پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: با ضربه تیشه او، سنگی را که بهدنبال آن بودی بهدست آوردی و به این ترتیب، پرواز شکوهمند ملک را در آسمان متوقف کردی.
هوش مصنوعی: به گونهای از چاک تیشهای که به سنگ زدی، آتشی برانگیختی که از کوه به جنگل سرازیر شد.
هوش مصنوعی: از آتش آن کوه غم، در واقع تمامی سنگهای آن کوه، تبدیل به آتش شده بودند.
هوش مصنوعی: وقتی زبانت چون تیشه به جان دیگران بیفتد و آتش حسرت بر دل خود بزند، چقدر باید از گفتارت پشیمان باشی.
هوش مصنوعی: چون من با تیشهای آتشین به منزل کسی حمله میکنم، او از شدت درد و سوزش زبان به اعتراض باز میکند و من در دل خود احساس مصیبت و اندوه میکنم.
هوش مصنوعی: هر شعلهای که از زبانم درباره او بیرون میآید، به خدا سوگند، در دل من احساساتی بیشتر از آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من باید طوری بیان کند که درد و سوزی که دارم را به خوبی روشن و واضح به دیگران نشان دهد.
هوش مصنوعی: سنگی سبک و با ارزش در میان کوهها حرکت میکند و جان میدهد.
هوش مصنوعی: از سنگ سخت، نهر آبی نمایان شد که در برابر محبوبش، آبرو و شرفی دارد.
هوش مصنوعی: چنان جوی آب بر روی سنگی جریان مییابد که در زمین به سختی میتوان مشابه آن را ساخت.
هوش مصنوعی: کشاورز با دقت و ظرافت قطرههای شیر را جمعآوری میکند و با شتاب به سمت خانهاش که مملو از شیرینی و لذت است، میدود.
هوش مصنوعی: در آن مکان، حوضی دیگر ایجاد شد و جوی شیر به وجود آمد و این حوض به کوثر تبدیل شد.
هوش مصنوعی: وقتی شیرین به هنرهای فرهاد نگاهی انداخت، با شگفتی گفت: چه خوب شد!
هوش مصنوعی: چرا از شیرینی زندگی دوری میکنی؟ چقدر جالب است که این همه زیبایی را از دست میدهی؟
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت و ارزش چیزهایی اشاره دارد که ممکن است نتوان به راحتی آنها را درک کرد. به این معناست که برخی از زیباییها و عمیقترین احساسات زندگی، برای کسانی که در سطحی کمعمق از آگاهی هستند، ناشناخته و غیرقابل فهم میماند. بنابراین، تنها افرادی که در عمق این تجربیات غرق شدهاند، میتوانند به ارزش واقعی آنها پی ببرند.
هوش مصنوعی: او او را ستایش کرد و به خاطر کارش از گوشوارهاش، پاداشش را گرفت.
هوش مصنوعی: من از جانم آنقدر وابستهام که همچون حلقهای در گوشم قرار گرفتم. حالا حلقه را از گوشم بگیر و بفروش.
هوش مصنوعی: او گفت: ای حلقهی حکمت، اگر مرا با جانم در گوشم بیاویزی، حتی اگر دمی از زندگیام بگذرد، هرگز آن را نخواهم فروخت.
هوش مصنوعی: من به خاطر ارادتم به تو، مانند طوقی بر گردن خود دارم و حالا در این حلقه، سرآمد و ریسمان اتصال به اصل خوشبختی هستم.
هوش مصنوعی: فرهاد به خاطر اراده و تلاشش به سعادت رسید، زیرا با همت بلند خود موفق شد که جوی شیر را بگشاید.
هوش مصنوعی: اگر ارادهی قوی و تلاش سخت را نادیده بگیری، چگونه میتوانی به زیبایی و ارزشهای واقعی پی ببری و آنها را درک کنی؟
هوش مصنوعی: به کمک تو، کوه را از پیش برداشت. چه سنگهای عجیبی از مسیر خود برداشت.
هوش مصنوعی: ای خدا، به من هم ارادهای عطا کن و از قدرت دستهایم بیفزا.
هوش مصنوعی: اگر من هم تیشه فرهاد را در دستان داشته باشم، میتوانم لعل را از دل سنگ بیرون بیاورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.