روز من شب شد و آن ماه براهی نگذشت
این چه عمریست که سالی شد و ماهی نگذشت؟
ذوق آن جلوه مرا کشت، که وی از سر ناز
آمد و گاه گذشت از من و گاهی نگذشت
عمر بگذشت و همان روز سیه در پیشست
در همه عمر چنین روز سیاهی نگذشت
قصه شهر دل و لشکر اندوه مپرس
که از آن عرصه باین ظلم سیاهی نگذشت
نگذشت آن مه و زارست هلالی برهش
حال درویش خرابست که شاهی نگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر بیانگر حالتی از ناامیدی و سیاهی در زندگی است. شاعر از طعمی تلخ از گذر زمان و غم شخصیتش میگوید. او به یاد میآورد که روزها و ماهها به سرعت میگذشتند ولی هیچ شادی واقعی به دست نیامده و فقط روزهای سیاه باقی مانده است. دلتنگی و اندوه عمیق در این شعر مشهود است و به طور کلی احساس میشود که زیبایی و خوشیها از زندگی شاعر دور شدهاند.
هوش مصنوعی: روز من به شب تبدیل شد و آن چهره زیبا هیچ راهی را طی نکرد. این چه نوع زندگی است که یک سال گذشت و هنوز یک ماه را هم ندیدم؟
هوش مصنوعی: شور و شوق آن زیبایی مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد، او با ناز و دلربایی به سراغم آمد و گهگاه از کنارم گذشت و گاهی هم در کنارت ماند.
هوش مصنوعی: عمر انسان سپری شده و اکنون روزی تاریک و غمانگیز در پیش است. در تمام عمر، چنین روز سیاهی را تجربه نکردهام.
هوش مصنوعی: داستان شهر عشق و ارتش غم را نپرس، زیرا از آنجا تا این ظلمت سیاه، هیچ کس عبور نکرده است.
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا نگذشت و حال هلال هم خراب است؛ درویش در وضعیت بدی به سر میبرد و انگار که شاهی هرگز از اینجا عبور نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.