گنجور

 
هلالی جغتایی

من با تو یکدلم، سخن و قول من یکیست

اینست قول من که شنیدی، سخن یکیست

بگداختم، چنانکه اگر سر برم بجیب

کس پی نمی برد که: درین پیرهن یکیست

خواهم بصد هزار زبان وصف او کنم

لیکن مقصرم، که زبان در دهن یکیست

ماه مرا بزهره جبینان چه نسبتست؟

ایشان چو انجمند و مه انجمن یکیست

صد بار از تو شوکت خوبان شکست یافت

خسرو هزار خسرو لشکر شکن یکیست

بر خاستست نقش دویی از میان ما

ما از کمال عشق دو جانیم و تن یکیست

در درگهت رقیب و هلالی برابرند

طوطی درین دیار چرا با زغن یکیست؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خیالی بخارایی

از زروه‌های باغِ خطش یاسمن یکی‌ست

وز پرده‌های سبز قدش ناروَن یکی‌ست

یوسف‌رخان اگرچه هزارند هر طرف

در ملک حسن یوسف گل پیرهن یکی‌ست

ای دل مرو ز عشوهٔ شیرین‌لبان ز راه

[...]

جامی

خوبان هزار و از همه مقصود من یکی ست

صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی ست

خوش مجمعی ست انجمن نیکوان ولی

ماهی کز اوست رونق آن انجمن یکی ست

خواهیم بهر هر قدمش تحفه دگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه