عشاق را حیات بجانست و جان تویی
جان را اگر حیات دگر هست آن تویی
هر جا مهیست پیش رخت هست ناتمام
ماه تمام روی زمین و زمان تویی
یوسف اگر چه بود بخوبی عزیز مصر
حالا بملک حسن عزیز جهان تویی
گر صد هزار مهر نمایند مهوشان
ایشان ستمگرند، همین مهربان تویی
گر دل ز درد خون شد و گر جان بلب رسید
غم نیست، چون طبیب من ناتوان تویی
خیز، ای رقیب و جای سگش را بمن گذار
من کیستم، اگر سگ این آستان تویی؟
گر جان بباد داد هلالی از آن چه باک؟
جانی که هست در تن او جاودان تویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صاحبی که صاحب صاحبقران توئی
وندر جهان کسی بهست از جهان توئی
صدری کز او نبازد خلق جهان توئی
بدری که او بنازد بر آسمان توئی
اندر بر سعادت و اقبال دل توئی
[...]
ما را چه شک درین که بغیر از تو هیچ نیست
چون دیده ام یقین که نهان و عیان تویی
عالم ز نور روی تو پیدا و روشن است
ظاهر شده بصورت کون و مکان تویی
هم عقل و نفس و روح و عناصر ملائکه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.