گنجور

 
هلالی جغتایی

زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا

عشق تو ره نمود بکوی جنون مرا

هم سینه شد پر آتش و هم دیده شد پر آب

در آب و آتشست درون و برون مرا

شوخی که بود مردن من کام او کجاست؟

تا بر مراد خویش ببیند کنون مرا

خاک درت ز قتل من آغشته شد بخون

آخر فگند عشق تو در خاک و خون مرا

چشمت، که صبر و هوش هلالی بغمزه برد

خواهد فسانه ساختن از یک فسون مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اهلی شیرازی

پیش تو دیده گر نبود غرق خون مرا

خون می چکد زدیده و دل در درون مرا

من خود نشان تیر ملامت نگشته ام

عشقت نشانه ساخت به داغ جنون مرا

رخسار لاله رنگ تو در دیده بایدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه