گنجور

 
هلالی جغتایی

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟

گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را

چشم ناپاک بر آنچهره دریغست، دریغ

دیده پاک من اولیست تماشایش را

ناز میبارد از آن سرو سهی سر تا پا

این چه نازست؟ بنازم قد و بالایش را

خواهم از جامه جان خلعت آن سرو روان

تا در آغوش کشم قامت رعنایش را

جای او دیده خونبار شد، ای اشک، برو

هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را

هیچ کس دل بخریداری یاری ندهد

که بهم بر نزند حسن تو سودایش را

زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی

کاش، گویی، که: بر آرند تمنایش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ترکی شیرازی

کرد از سرمه سیه نرگس شهلایش را

شانه از مهر زد آن زلف سمن سایش را

ساخت از غالیه خوشبو همه اعضایش را

دا زینت ز کفن، قامت رعنایش را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه