ای شوق، در شکنجهٔ دلها چگونهای؟
آه ای شرار شوخ، به خارا چگونهای؟
در پرسشت به لب نفسم میتپد به خون
ای ماهی بریده ز دریا چگونهای؟
ای دل که بود سجده برت فرق آفتاب
در زیر دست داغ سویدا چگونهای؟
ای همّت بلند که گردون به خاک توست
در زیر بار منّت بیجا چگونهای؟
ناسازی است شیوهٔ اجزای روزگار
با یک جهان عدو، تن تنها چگونهای؟
در ظلمت زمانه که جهل آفتاب اوست
ای نورِ عقلِ دیدهٔ بینا چگونهای؟
داغی حزین و از جگرت دود برنخاست
در آتش ای سپند شکیبا چگونهای؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حسی عمیق و دردمندانه سخن میگوید که به نوعی از عشق و شوق ناشی میشود. او با استفاده از تصویرهایی سمبلیک، به توصیف دلتنگی و تنهایی میپردازد. از یک سو، او به زندگی و دشواریهای آن اشاره میکند و از سوی دیگر، به روحیه و همت بلند انسان در مواجهه با چالشها میپردازد. شاعر همچنین به تضادهای موجود در زندگی، جهل و دانایی، و آرامش در میان دردها اشاره میکند. در کل، این شعر تلاشی است برای فهمیدن احساسات انسانی در برابر سختیها و ناامیدیها.
هوش مصنوعی: ای شوق، تو در آزار دلها چطور هستی؟ آه ای آتش بازیگوش، تو با سنگ خارا چه میکنی؟
هوش مصنوعی: در سوال تو، نفس من با احساس و شدت به تپش درآمده است. ای ماهی که از دریا جدا شدهای، حالا چطور هستی؟
هوش مصنوعی: ای دل، چگونهای وقتی که سجدهات بر روی زمین است و در مقابل آفتاب میدرخشد، در حالی که داغیهای زندگی را تحمل میکنی؟
هوش مصنوعی: ای اراده و عظمت تو که آسمانها به پای تو افتادهاند، در زیر بار نیازی که بدون دلیل به تو دارم، چه حسی داری؟
هوش مصنوعی: این بیت به این اشاره دارد که چگونه اجزای مختلف زندگی و روزگار به نحوهای ناسازگار و نامتناسب عمل میکنند، و در این میان، انسان که در این دنیای پر از چالش و دشواری تنهاست، چگونه میتواند از پس این مشکلات برآید. به عبارتی دیگر، این کلمات نشاندهندهٔ تنهایی و سختیهای زندگی در مواجهه با مشکلات و دشمنیهای جهان هستند.
هوش مصنوعی: در این زمانه تاریک که جهل فرمانروایی میکند، ای روشنی عقل و بینش، حال تو چگونه است؟
هوش مصنوعی: درد و غم عمیقی در دل دارم، اما از دل من دود و آتشی برنمیخیزد. ای عود سوزان، تو چگونهای که این حال را تحمل میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مرغ بر پریده به بالا چگونهای؟
وی در باز رفته به دریا چگونهای؟
ای مریم طهارت وی جوهر حیا!
در خلوتآشیان مسیحا چگونهای؟
اینجا به ماتم تو جهانی سیاه شد
[...]
ای آرزوی دیده بینا چگونهای
وی مونس دل (من) تنها چگونهای
از ناز و نازکی اگر اینجا نیامدی
باری یکی بگوی که آنجا چگونهای
در است صورت تو و دریاست چشم من
[...]
ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای
وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای
آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم است
[...]
ای جان به قید گنبد خضرا چگونهای؟
ای باده در شکنجه مینا چگونهای؟
ای شبنم بهشت که خورشید داغ توست
از اشتیاق عالم بالا چگونهای؟
ای لالهای که چشم به صحرا گشودهای
[...]
در عشق دوست ای دل شیدا چگونهای
ای قطره کشاکش دریا چگونهای
یادآور ای عدم ز نهانخانهای قدم
پنهان چگونه بودی و پیدا چگونهای
در بحر بی کنار کنارم کشید و گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.