دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو
خون مشک می شود به رگ گل ز بوی تو
باید به سینه نیشتر ناله بشکنم
نازکتر است از دل عشاق خوی تو
یک صبح، سینه چاک گذشتی ز گلستان
گل پاره کرده است گریبان، به بوی تو
خواهد نشست خون من از جوش اضطراب
ساقی اگر چو باده کند در سبوی تو
خلقی به هم نشان مه عید می دهند
انگشت من چو قبله نما، مانده سوی تو
از چشم شور خود کندش مشک، روزگار
خونی که می کند به دل نافه، موی تو
تر شد ز ابر کلک تو مغز خرد، حزین
جان تازه میکند، رقم مشکبوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت به معشوق خود عشق میورزد و احساسات عمیقش را نسبت به او ابراز میکند. دل او برای معشوق میتپد و بوی او را بهترین و شیرینترین چیزها میداند. شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید و به نازکی و لطافت احساسات عاشقانهاش اشاره میکند. او به یاد یکی از دیدارهای معشوق در گلستان میافتد و تأثیر گذار بودن بوی او را بر احساساتش توصیف میکند. در نهایت، شاعر به قدرت و زیبایی معشوق اشاره میکند و بیان میدارد که حضور او زندگی و روح جدیدی به او میبخشد.
هوش مصنوعی: دل در حال پرواز است، مانند شبنمی که از روی تو میچکد و خون مشک در رگ گلها جاری میشود به خاطر بوی تو.
هوش مصنوعی: برای بیان احساس عمیق درد و اندوهی که در دل دارم، باید به خودم آسیب بزنم؛ چرا که درد و غم عشق تو به اندازهای ظریف و شکننده است که نمیتوان با کلمات آن را توصیف کرد.
هوش مصنوعی: یک صبح، با عشق و آرزو از میان گلستان گذشتی و گلی شکسته و زخمی را به جان خریدی که بوی تو را دارد.
هوش مصنوعی: اگر ساقی باده را در کاسه تو بریزد، من پر از اضطراب و پریشانی میشوم و خون من به خاطر این احساس به جوش میآید.
هوش مصنوعی: افراد مختلف به یکدیگر نشان میدهند که چه روز شاد و عید و باطراوتی است، اما من بهجای اینکه در این روز خوشحال باشم، به تو فکر میکنم و انگشت من به سمت توست و به تو اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که از نگاه بد و حسادت دیگران، معشوق به زحمت و درد میافتد. غوغای دل و اشتیاقی که برای او هست، به دلیل زیبایی و دلرباییاش است. موی او همچون مشک است که در دل حسرت و آرزو برای دیدنش به وجود میآید و این موضوع احساسات عمیقی را برمیانگیزد.
هوش مصنوعی: باران انشاء و قلم تو، ذهن و فکر را تازه میکند، درست مثل اینکه عطر خوش مشک روح را تازه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل
ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو
ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو
وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو
تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای
[...]
ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
[...]
جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو
چندین حجاب و بنده به ره بر گرفتهای
تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو
چون مشک در حجاب شدی در میان جان
[...]
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
در عدت امید نشسته است تخت ملک
[...]
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپرس حال دل ناتوان من
بنگر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تو جانم به لب رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.