گنجور

 
حزین لاهیجی

دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو

خون مشک می شود به رگ گل ز بوی تو

باید به سینه نیشتر ناله بشکنم

نازکتر است از دل عشاق خوی تو

یک صبح، سینه چاک گذشتی ز گلستان

گل پاره کرده است گریبان، به بوی تو

خواهد نشست خون من از جوش اضطراب

ساقی اگر چو باده کند در سبوی تو

خلقی به هم نشان مه عید می دهند

انگشت من چو قبله نما، مانده سوی تو

از چشم شور خود کندش مشک، روزگار

خونی که می کند به دل نافه، موی تو

تر شد ز ابر کلک تو مغز خرد، حزین

جان تازه میکند، رقم مشکبوی تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل

ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو

ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو

وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو

تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
انوری

ای جان من به جان تو کز آرزوی تو

هست آب چشم من همه چون آب جوی تو

ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی

افتاده در دو پای تو از آرزوی تو

هر شب خیال روی تو آید به پیش من

[...]

عطار

جانا بسوخت جان من از آرزوی تو

دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو

چندین حجاب و بنده به ره بر گرفته‌ای

تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو

چون مشک در حجاب شدی در میان جان

[...]

اثیر اخسیکتی

یازان شده است دست معالی بسوی تو

تازان شده است پای بزرگی بکوی تو

روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل

ای اهل فضل را همه شادی بروی تو

در عدت امید نشسته است تخت ملک

[...]

عراقی

ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو

بیمار گشته به نشود جز به بوی تو

باری، بپرس حال دل ناتوان من

بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟

از آرزوی روی تو جانم به لب رسید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه