گنجور

 
حزین لاهیجی

ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان

به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان

به حال زار بیمار غم، ای تیغ ستم رحمی

سرم را بیش ازین مپسند بر زانوی غمخواران

بهار حسن را شرط است ابر دیدهء عاشق

مخند ای شاخ گل بر چشم گریان هواداران

اگر نبود تو را پروای مهجوران عجب نبود

نمی دانی دل رسوا، نمی فهمی غم پنهان

حزین دور از وطن زین صعب تر دردی نمی باشد

بلای الفت دونان، غم مهجوری یاران

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری

شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان

فرخی سیستانی

چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان

که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان

بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت

بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان

بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت

[...]

عسجدی

خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان

که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان

فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی

برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان

برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را

[...]

ناصرخسرو

چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان

به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران

ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟

چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟

گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی

[...]

منوچهری

چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش

چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه