ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان
به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان
به حال زار بیمار غم، ای تیغ ستم رحمی
سرم را بیش ازین مپسند بر زانوی غمخواران
بهار حسن را شرط است ابر دیدهء عاشق
مخند ای شاخ گل بر چشم گریان هواداران
اگر نبود تو را پروای مهجوران عجب نبود
نمی دانی دل رسوا، نمی فهمی غم پنهان
حزین دور از وطن زین صعب تر دردی نمی باشد
بلای الفت دونان، غم مهجوری یاران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق غم و اندوه را به تصویر میکشد. شاعر از اشکها و دردهای عاشقانه خود سخن میگوید و میگوید که بیرحمی و ظلم بر او تاثیری عمیق میگذارد. او به حالت زار خود اشاره میکند و از غم دوری و جدایی میگوید. همچنین، به رابطهای که میان عاشقان و غمهای ناشی از دوری وجود دارد، پرداخته و میگوید که دوری از وطن و جدائی از عزیزان، دردی بسیار سختتر از دیگر دردهاست. شاعر به زیبایی به تلاقی عشق و غم میپردازد و پیامدهای آن را برای عاشقانی که در فراق هستند، شرح میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که از درد و غم با چشمانش میریزد، اشکهایش به مانند آب زندگیبخش میشود و همچون آسیاب، مرواریدهای گرانبها را در خود میچرخاند.
هوش مصنوعی: ای تیغ ستم، دیگر بیشتر از این بر من که بیمار غم هستم رحم نکن، چرا که در کنار غمخوارانم بر زانوی غم نشستهام و حال و روزی ناگوار دارم.
هوش مصنوعی: بهار زیبا نیازمند بارش است، بنابراین ای گل زیبا، بر چشمهای نگران عاشقان نخیند.
هوش مصنوعی: اگر تو دغدغهی کسانی که تنها و بیخبرا هستند را نداشتی، جای تعجب نبود. نمیدانی که دل رسوا و آشفتهای دارم و غمهای نهانم را درک نمیکنی.
هوش مصنوعی: دور بودن از وطن برای حزین، دشوارتر از این درد نیست. مصیبت دوستی افراد پست و غم دوری از یاران، بسیار سنگین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.