چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
بدین دولت خلیفه باز گسترده ست شادروان
بدین دولت همی باشد دل بدمذهبان غمگین
بدین دولت همی گردد روان مصطفی شادان
بدین دولت همی نازند شاهان همه عالم
چنان کاین دولت عالی همی نازد بدان سلطان
یمین دولت عالی امین ملت باقی
نظام دین ابوالقاسم ستوده خسرو ایران
کمابیش سخا دید آن که او را دید در مجلس
سرا پای هنر دید آن که او را دید در میدان
جهانداری که از ساری جهان بگرفت تا باری
شهنشاهی که از گرگان جهان اوراست تا کرمان
ز گرد معرکه چترش گرفته گونه لؤلؤ
ز خون دشمنان تیغش گرفته گونه مرجان
ز خشتش درتن هر کینه خواهی رخنه بیحد
ز تیرش در بر هر جنگجویی دامنی پیکان
رسیده در بیابانهای بی انجام و بی منزل
برون رفته ز دریاهای بی پایاب و بی پایان
بشمشیر از جهان برداشت نام خسروان یکسر
نماند از بیم آن شمشیر ملک آرای گیتی بان
نه با یعقوبیان دولت نه با مأمونیان نعمت
نه با چیپالیان قوت نه با سامانیان سامان
کسی کو را خلاف آورد گو آهنگ رفتن کن
که روزی با خلاف او به گیتی زیستن نتوان
ایا بر دوستان خویش فرخ روی و فرخ پی
ز عزم تو دم سردست بهره دشمن نادان
ز شاهان هر که با تو دوستی پیوست ویکدل شد
بجاه تو مخالف را بچاه انداخت از ایوان
نگه کن میر کرمانرا که زیر سایه آوردی
ز فر سایه تو گشت میر بصره و عمان
همایونی وفرخنده چنین بادی همه ساله
ولی در سایه تو شاد و تو در سایه یزدان
ختا خانرا مراد آمد که با تو دوستی گیرد
همی خواهد که آید چون قدر خان نزدتو مهمان
خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بی رسمند و بی قولند وبد عهدند و بد پیمان
زبانشان نیست با دلشان یکی در دوستی کردن
تو خودبه دانی از هر کس رسوم و عادت ایشان
گر از بیم تو با تو دوستی جویند و نزدیکی
بدان کان چیست ایشانرا مخالف دان و دشمن خوان
وگر چون بندگان آیند خدمت را میان بسته
گرامی دارشان کان آمدن هست از بن دندان
چو با تو نیست ایشان را توان داوری کردن
چه چاره است از تواضع کردن و پذرفتن پیمان
ز دشمن دوستی ناید، اگرچه دوستی جوید
درین معنی مثل بسیار زد لقمان و جز لقمان
ز ایرانی چگونه شاد خواهد بود تورانی
پس از چندین بلا کآمد ز ایران بر سر توران
هنوز ار باز جویی در زمینشان چشمه هایابی
از آن خونها کزیشان ریخت تیغ رستم دستان
بجای آنکه تو کردی برایشان در کتر شاها
حدیث رستم دستان یکی بود از هزار افسان
چه گویی کان ز دلهاشان بشد کزبلخ پیش تو
همی رفتند لبها خشک ورخ پر چین و دل بریان
به جنگ مرو و جنگ بلخ و جنگ میله زان لشکر
به خاک اندر فکندستی فزون از قطره باران
به ترکستان سرایی نیست کز شمشیر توصد ره
در آن شیون نکردستند خاتونان ترکستان
هنوز آن مرد را کان پیل تو آن چتر بر سر زد
ز بیم تو نه اندر چشم خوابست و نه در تن جان
نیرزند آنهمه خانان بپاک اندیشه خسرو
مکن زین پس ازیشان یادو ایشانرا به ایشان مان
وگر گویی ولایتشان بگیرم تا مرا ماند
ولایتشان بیابانیست خشک و بیکس و ویران
چه خواهی کرد آن ویرانه های ضایع و بی کس
ترا ایزد ولایتهای خوش داده ست و آبادان
تو داری از کنار گنگ تادریای آبسکون
توداری از در گرگانج تا قزدارو تا مکران
نه مال ماوراء النهر در گنجت بیفزاید
نه درملک توافزونی پدید آید ز صد چندان
بده چندان که در ده سال از آن کشور خراج آید
بیک هفته بر آید مر ترا از کوه زر رویان
بخارا و سمرقندست روی و چشم آن کشور
غلامان ترا زین هر دو حقا گر بر آید نان
ترا آنجا غلامانند چون خوارزمشاه ای شه
دگر چون میر طوس و زو گذشتی میر غرجستان
نباشد مرترا حاجت به ملک خان طلب کردن
که این هر دو به مال و ملک صد ره بر ترند ازخان
تو گر خواهی جهان یکسر به تیع تیز بگشایی
نیاردگفت هرگز کس که بر تو نیست این آسان
ولیکن تو از آن ترسی که چون گیتی ترا گردد
شمار گیتی از تو باز خواهد داور سبحان
دگر زان بشکهی گویی: بجایی از سپاه من
کسی را بد رسد، بیشک مرا ایزد بپرسد زان
زهی اندر جهانداری و بیداری چو افریدون
زهی اندرنکو کاری و هوشیاری چو نوشروان
همیشه تا مه آذر نباشد چون مه کانون
همیشه تا مه کانون نباشد چون مه آبان
همیشه تا بهار از تیر مه خوشبوی تر باشد
همیشه تا زمستان سردتر باشد ز تابستان
بشاهی باش و در شاهی سپه کش باش و دشمن کش
بشادی باش و در شادی توانا باش و نهمت ران
به دل بر خور ز بت رویی که او را خوانده ای دلبر
ببر در کش نگارینی که نامش کرده ای جانان
گهی از دست اومی خور، گهی از دولبش بر خور
گهی از روی او گل چین، گهی از زلف او ریحان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری در وصف دولت و سلطنت یک پادشاه است که در آن از فضایل و ویژگیهای مثبت این حکومت و تأثیرات مثبت آن بر ملت و دین صحبت میشود. شاعر بر این باور است که این دولت موجب قدرت یافتن اسلام و کاهش کفر و بدعت شده و دل بدخواهان را غمگین کرده است. همچنین از توانمندیهای پادشاه و فتوحات او در جنگها سخن به میان آمده و تأکید میشود که سلطنت او سبب شادی و نازش دیگر پادشاهان عالم شده است.
شاعر هشدار میدهد که دوستی با پادشاه امری مهم و حیاتبخش است و هر که با او دشمنی کند، نمیتواند به زندگی ادامه دهد. او به قدرت و ثروت سرزمینهای تحت حکومت این پادشاه اشاره میکند و توضیح میدهد که این سلطنت بر سایر حکومتها برتری دارد.
در نهایت، شاعر به پادشاه توصیه میکند که بر دوستیها و پیمانها توجه کند و بر دشمنیها دامن نگیرد، زیرا دوستیهای حقیقی و پایدار در شرایطی به وجود میآید که به صداقت و وفاداری ملتها توجه شود.
هوش مصنوعی: این حکومت برای سلطان بسیار پررونق و عالی است، زیرا هر روز بر قدرت و عظمت کشور و مردم و ایمان افزوده میشود.
هوش مصنوعی: با این دولت، قدرت اسلام بیشتر شد و با این نعمت، ضعف و نقصان در دور باطل از بین رفت.
هوش مصنوعی: به لطف این حکومت، جهان از کفر و بدعت پاک شده است و به همین خاطر، دوران خلیفه بار دیگر شکوفا و سرزنده شده است.
هوش مصنوعی: به این نعمت، دل افرادی که دچار دردسر هستند، غمگین میشود و به واسطه این نعمت، روح مصطفی خوشحال میگردد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، شاهان همه با شگفتی و زیبایی این مقام را ارج مینهند، همانگونه که این مقام عالی نیز به خاطر وجود آن سلطان به خود میبالد.
هوش مصنوعی: دولت و حکومت با اعتبار و بالندهای که در دست فردی است، که مورد اعتماد مردم است و به حفظ نظام دین و کشور کمک میکند. او به عنوان ستایششدهای از سوی ایرانیان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که او را در مجلس ببیند، بلافاصله سخاوتش را احساس میکند و همچنین هر کسی که در میدان او را مشاهده کند، زیبایی و هنر او را در تمام وجودش خواهد دید.
هوش مصنوعی: حاکمی که قدرت و سلطنت را از ساری در شمال ایران به دست آورد، تا جایی که در آن زمان از گرگان تا کرمان بر آن سلطنت میکند.
هوش مصنوعی: ز تلی از غبار میدان جنگ، چتری بر سر دارد که مانند مروارید میدرخشد. تیغ او که از خون دشمنان آغشته شده، همچون مرجان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر کینهای که به دل داشته باشی، به راحتی میتواند از طریق آزار و اذیت به دیگران نفوذ کند. همچنین، برای هر جنگجویی، تیر و پیکانی وجود دارد که میتواند باعث آسیب و مشکل شود.
هوش مصنوعی: در بیابانهای بیپایان و بیمنزل، به نقطهای رسیدهاست و از دریای بیکران و بینهایت خارج شدهاست.
هوش مصنوعی: با شمشیر از دنیا نام پادشاهان برچیده شد و به خاطر ترس از آن شمشیر، هیچ کس در گیتی شایستگی سلطنت نیافت.
هوش مصنوعی: نه خوشی و ثروت شبیه یعقوبیان است، نه نعمت و رفاه مانند دوران مأمون، نه قدرت و توانایی مشابه چیپالیان و نه ساماندهی و نظم مانند سامانیان.
هوش مصنوعی: هر کس که با تو در تضاد و مخالف است، بهتر است به دنبال راهی برای رفتن و جدا شدن باشی، زیرا زندگی در این دنیا با کسی که با تو اختلاف دارد، ممکن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا تو برای دوستانت خوشحال و شاداب هستی، در حالی که دشمن نادانت از تصمیم و ارادهات بهرهبرداری میکند؟
هوش مصنوعی: هر کسی از میان پادشاهان با تو دوست شد و دلش با تو یکی گردید، مخالفان تو را به دام خواهد انداخت و از مقام و موقعیتت به زیر خواهد کشید.
هوش مصنوعی: به او توجه کن که چگونه محفل میر کرمان را تحت تاثیر خود قرار دادهای؛ سایهات باعث شده تا میر بصره و عمان نیز به آن جا بپیوندند.
هوش مصنوعی: باد خوش و فرخندهای همچون این در هر سال وزیدن میگیرد، اما تنها در سایه تو شادی وجود دارد و تو در سایه خداوند سرشار از آرامش هستی.
هوش مصنوعی: ختا خان تصمیم گرفته است که با تو دوستی برقرار کند و میخواهد به گونهای به نزد تو بیاید که مهمان با ارزشی برایت باشد.
هوش مصنوعی: خداوندا، مالک جهان، از افرادی که در دوستی از خانه و خانواده خود دورند، نباید توقعی باشد؛ زیرا آنها بیوفا هستند، قول و قرار نمیگذارند و به عهد و پیمان خود پایبند نیستند.
هوش مصنوعی: زبان آنها با دلشان همخوانی ندارد. در دوستی کردن، خودت بهتر میدانی که هر کسی چه روشها و عادتهایی دارد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ترس از تو، کسی به دوستی و نزدیکی با تو بپردازد، بدان که این افراد را باید مخالف و دشمن تلقی کنی.
هوش مصنوعی: اگر مانند بندگان به خدمت شما بیایند، آنها را با احترام بپذیر، زیرا این آمدن نشان از ارادت و محبت واقعی آنهاست.
هوش مصنوعی: وقتی که تو نیستی، نمیتوان به دیگران حکم داد. چه راهی وجود دارد جز فروتنی و قبول کردن توافقات؟
هوش مصنوعی: از دشمن نمیتوان دوستی برداشت، حتی اگر در این باره کوشش کند. لقمان و سایر حکیمان نمونههای زیادی در این باره ارائه کردهاند.
هوش مصنوعی: پس از آن همه مصیبتهایی که بر سر سرزمین توران از ایران نازل شده، چطور میتواند تورانی از این وضعیت خوشحال باشد؟
هوش مصنوعی: اگر هنوز در سرزمین آنها کاوش کنی، چشمههایی از خونهایی را میتری که توسط تیغ رستم دستان ریخته شده است.
هوش مصنوعی: به جای آنکه تو برای آنها داستانهای زیبا و پرمعنا تعریف کنی، بهتر است یک داستان مشهور و معروف از رستم دستان برایشان روایت کنی که به تنهایی با هزاران افسانه دیگر برابری میکند.
هوش مصنوعی: بگو، چه بر سر دلهایشان آمده که از بلخ به سوی تو میآیند، در حالی که لبهایشان خشک و چهرهشان پر از چین و دلشان در آتش است.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ نرو و در مورد جنگ بلخ و جنگ میله صحبت نکن، چرا که از آن لشکری که به زمین افکندهای، بیش از قطرههای باران در زمین ریخته است.
هوش مصنوعی: در دیاری که تو شمشیر میزنی، هیچکس جرأت نداشته که به آنجا صدا و سر و صدا کند، حتی زنان آن سرزمین.
هوش مصنوعی: او هنوز از ترس تو، مانند فیل، آن چتر را بر سر دارد و نه در خواب است و نه در حالت بیداری.
هوش مصنوعی: بهتر است به کسانی که فکر و اندیشه پاکی دارند، توجه کنیم و از یادآوری مشکلات و ناکامیهای گذشته خودداری کنیم. این کار به ما کمک میکند تا به جلو پیش برویم و ذهنمان را از بارهای منفی رها سازیم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که از آنان بیخبر شوم و از کنترلشان خارج شوم، بدان که بیوجودی و خالی از زندگی، همچون بیابانی سوت و کور و ویران خواهد بود.
هوش مصنوعی: چه کار میکنی با آن ویرانهها و زمینهای ناکامل و بینوا؟ خداوند به تو حکومتها و سرزمینهای خوش آبوهوا و آباد داده است.
هوش مصنوعی: تو از دریاچهای کنار گنگ عبور میکنی و تا مناطق گرگانج، قزدار و مکران را در نظر داری.
هوش مصنوعی: نه ثروت آن سوی رودخانه به دنیای تو افزوده میشود و نه در سلطنت تو از صد برابر هم چیزی جدید به وجود میآید.
هوش مصنوعی: بده آنقدر به من که اگر در ده سال آینده از آن سرزمین مالیات بیاید، یک هفته کافی باشد تا تو را از کوههای طلا پر کند.
هوش مصنوعی: بخارا و سمرقند دو شهر معروف و زیبا هستند که نشاندهنده رونق و شکوه آن سرزمیناند. زیبایی این سرزمین به اندازهای است که اگر از تو پشتیبانی شود، زندگی و روزی معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، تو را مانند خوارزمشاه میدانند و بعد از تو مانند میرفطوس و سپس میرفرجستان خواهند بود.
هوش مصنوعی: انسان نیازی به درخواست از بزرگزادهای برای جستجوی ملک و ثروت ندارد، زیرا در حقیقت، این دو چیز، یعنی مال و ملک، به مراتب از مقام و منزلت مهمتر هستند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی تمام دنیا را به سادگی تغییر دهی، اما هیچکس نمیتواند بگوید که این کار برای تو آسان است.
هوش مصنوعی: اما تو از آن میترسی که وقتی دنیا تو را به حساب آورد، شمار دنیا از تو جدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که کسی از سپاه من به جایی میرسد و اگر چنین شود، حتماً خدا از من بازخواست خواهد کرد.
هوش مصنوعی: درود بر تو که در مدیریت و بیداری مانند افریدون هستی! و در کارهای خوب و آگاهی مانند نوشروان.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به ماه آذر نرسیم، نباید انتظار نور و روشنی ماه کانون را داشته باشیم و همچنین تا زمانی که به ماه کانون نرسیم، نباید منتظر روشنی ماه آبان باشیم.
هوش مصنوعی: بهار همیشه از تیرماه خوشبوتر است و زمستان نیز همواره سردتر از تابستان خواهد بود.
هوش مصنوعی: به عنوان یک پادشاه، شجاعت و قدرت خود را در اداره حکومت به کار بگیر و در مبارزه با دشمنان استوار باش. در زندگی خود شادمان و سرزنده باش و در شادیها قوی و با اراده باش و هدفهایت را دنبال کن.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی وصف احساسات عاشقانه و دلباختگی اشاره دارد. شاعر از کسی صحبت میکند که به چهره معشوق خود دل بسته و او را به عنوان محبوب خود میداند. احساسات عمیق و اشتیاقی که در دل او وجود دارد، به گونهای بیان شده که نشاندهنده جذابیت و زیبایی معشوق است. در واقع، او از اثرات عمیق عشق و جذبهای که در او ایجاد شده سخن میگوید.
هوش مصنوعی: گاهی از دست او مینوشی، گاهی از لبانش بهره میبری، گاهی از چهرهاش گل میچینی، و گاهی از زلف او ریحان میچینی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
بت پیمان شکن دائم شکسته زلف چون پیمان
رخش ایمان دلش از کفر زلفش کفر بر ایمان
بچین زلف دام دل برنک روی کام جان
ز پیوندش روان نازان و از دوریش دل لرزان
ز عشق آن رخ رخشان ز مهر آن لب جانان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.