ساقیا رخ بنما تا همه از کار شویم
آنقدر می به قدح ریز که سرشار شویم
خبر از وضع جهان مرده دلی می آرد
مصلحت نیست درین مرحله هشیار شویم
ای خوش آن روز که دین در سر زلف تو کنیم
فارغ از کشمکش سبحه و زنّار شویم
نشکند بادهٔ گلرنگ خماری که مراست
ای خوش آن روز که مست از می دیدار شویم
دولت هر دو جهان خواب و خیال است حزین
دولت آن است که خاک قدم یار شویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر قزوینی به دعوت به خوشی و فراموشی دنیای واقعی میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد که شراب ریخته تا همه به حالت مستی و شادی برسند. او به بیفایدگی هشیاری در دنیای پر از غم و دلمردگی اشاره میکند و آرزو دارد که روزی برسد که بتوانند دین و معنویت را در زیباییهای زندگی تجربه کنند. در نهایت، شاعر بیان میکند که خوشبختی واقعی در نزدیکی و وابستگی به معشوق است و دنیا تنها یک خواب و خیال است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، روی زیبایت را نشان بده تا همه ما از مشغلهها و مشکلات دور شویم. عیش و نوش را آنقدر ادامه بده که دلها و جامها پر شود.
هوش مصنوعی: خبرهایی که درباره وضعیت جهان داریم، دل را میمیراند و بهتر است در این مرحله بیدار و آگاه نباشیم.
هوش مصنوعی: چه روز زیبایی خواهد بود وقتی که باور و ایمان را در پیچ و تاب موهای تو بگذاریم و از درگیریها و زنجیرهای مذهبی رها شویم.
هوش مصنوعی: شراب خوش رنگی که من را سرمست کرده، نخواهد شکست. خوش به حال آن روزی که ما مست از دیدار یکدیگر شویم.
هوش مصنوعی: خوشبختی در این دنیا و دنیای دیگر چیزی جز رویا و خیال نیست. خوشبختی واقعی آن است که ما به خاک پای معشوق تبدیل شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم
چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویم
همچنین رقص کنان جانب بازار شویم
روز آن است که خوبان همه در رقص آیند
[...]
ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم
یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم
وقت آنست که جوینده اسرار شویم
بگذاریم تن کار و دل کار شویم
روح را پاک بر آریم ز آلایش تن
پیشتر ز آنکه اجل آید و مردار شویم
چند ما را طلبد یار و تغافل ورزیم
[...]
خیز تا معتکف خانۀ خمار شویم
سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم
زلف ساقی بهکف آریم و به بانگ و دف و چنگ
مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم
دمبهدم با رخ افروخته از آتش می
[...]
وقت آن است که از خانه به بازار شویم
خرقه و سبحه فروشیم و به خمّار شویم
قدحی باده بنوشیم چه هشیار، چه مست
همچنان از در خمّار به گلزار شویم
صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمار
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.