زلف پریشان نهد، سلسله بر پای عشق
بندد گر کوته است، از پر عنقای عشق
دایرهٔ آسمان، زاویهٔ خاکدان
تنگ تر از نقطه ای ست در بر پهنای عشق
چاکتر از جیب ماست سینهٔ سینای دل
پاکتر از چشم ماست، دامن صحرای عشق
هان تو که بر ساحلی پهن و فراغت نشین
کشتی ما خورده است، لطمهٔ دربای عشق
مغز تو در میکده، این همه مخمور چیست؟
هان که قدح می دهد، ساقی صهبای عشق
لوح سخن گستری از خط شیرین لبان
کرده به نامم رقم، کلک شکر خای عشق
خامه خمش کن حزین ، این غزل مولوی است
شادی جانهای پاک دیده دلهای عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی و توصیف عشق و تاثیرات آن بر زندگی انسان میپردازد. شاعر به پیچیدگیها و زیباییهای عشق اشاره میکند و تضادها و محدودیتهای انسانی را در برابر عشق عظیم و گسترده به تصویر میکشد. او از زیباییهای عشق در مقایسه با محدودیتهای مادی و دنیوی سخن میگوید و میخواهد از طریق این عواطف عمیق، دلهای پاک را شاد کند. عشق به عنوان یک نیروی پاک و شگفتانگیز، در نهایت همگان را به وجد میآورد.
هوش مصنوعی: موهای آشفتهاش را به زمین میاندازد و زنجیری بر پای عشق میبندد. حتی اگر این زنجیر کوتاه باشد، اما از پرهای پرندهای شگفتانگیز از عشق بسیار زیباست.
هوش مصنوعی: آسمان به قدری وسیع و بیپایان است که هرچه تلاش کنیم، نمیتوانیم آن را با زمین و عشق اندازهگیری کنیم. عشق به قدری عمیق و گسترده است که هیچ مرز و محدودیتی برایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت در دل ما وجود دارد و ارزشمندتر از هر چیز دیگری است. ارتباط ما با عشق، در واقع روشنایی و پاکی دل ما را نشان میدهد. عشق به حدی زیبا و موثر است که قابل مقایسه با چیزهای دنیوی نیست.
هوش مصنوعی: ای کسی که بر ساحل آرام نشستهای و بیخیال به تماشای کشتی ما میپردازی، بدان که عشق ما ضربهای سنگین بر دل دارد.
هوش مصنوعی: آیا تو که در شگفتیهای میکده غرق شدهای، اینقدر مست و سرمست چرا هستی؟ ببین که ساقی مینوشاند، شراب عشق را به تو.
هوش مصنوعی: یک تختهسخن که با حرفهای شیرین لبانم نوشته شده، به نامم ثبت شده و قلم شکرین عشق در آن نقش بسته است.
هوش مصنوعی: قلم را به آرامی ببر، ای حزین، که این غزل مولوی، شادیبخش جانهای پاک و دلهای عاشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
[...]
باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق
باز برآمد ز جان نعره و هیهای عشق
باز برآورد عشق سر به مثال نهنگ
تا شکند زورق عقل به دریای عشق
سینه گشادست فقر جانب دلهای پاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.