باید از نالهءجانکاه عصا دارد پیش
بس که دشوار برآید، نفس از سینهٔ ریش
بلبل از آتش گل سوزد و پروانه ز شمع
همه سوزند ز بیگانه، من از آتش خویش
آنگه ارباب نظر، دیدهورت میدانند
که به عبرت نگری هر چه تو را آید پیش
آمد آن شوخ به سیر چمن و نرگس مست
جلوهٔ قامت او دید و سرافکند به پیش
فکر آخر شدن دور قدح کشت مرا
ورنه از گردش افلاک ندارم تشویش
راز پوشیدهٔ دلها همگی گردد فاش
کاو کاو مژه ات بس که نماید تفتیش
دل چه سان جمع کنم در غم دلدار حزین؟
من که در هر بن مو میخلد از هجرم نیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق درد و رنج قلبی عاشق است. شاعر از نالهها و سختیهایی که از جدایی و دوری معشوق میکشد، صحبت میکند. او به تصویر بلبل و پروانه اشاره میکند که از آتش و سوز عشق میسوزند، و خود او نیز از آتش درونش میسوزد. همچنین به ناامیدی از آینده و مشغولیت به یادآوری معشوق اشاره میکند و از اصرار دل به جمعآوری احساساتش در میان غم و درد سخن میگوید. این احساسات شاعر به خوبی در تضاد بین زیبایی و درد ناشی از عشق و جدایی به تصویر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: انسان باید با تحمل و صبری که به دست میآورد، از دردها و نالههای جانکاه عبور کند، زیرا برآوردن نفس عمیق و تازه شدن، از دل و جان رنجدیده کار دشواری است.
هوش مصنوعی: بلبل از آتش گل میسوزد و پروانه از شمع. همه آنها از عشق و تاثیری که از دیگران میگیرند میسوزند، اما من از آتش درون خودم میسوزم.
هوش مصنوعی: افراد با دید عمیق و حکمت، میدانند که باید از تجربیات و وقایعی که در زندگی پیش میآید، درس بگیرند و به تأمل در آنها بپردازند.
هوش مصنوعی: آن معشوق با ظرافت به میانهٔ باغ آمد و هنگامی که نرگس مست جلوهٔ قامت او را مشاهده کرد، از شدت زیباییاش سر به زیر انداخت و خجالت زد.
هوش مصنوعی: افکارم درباره پایان یافتن خوشی و نوشیدن از جام، مرا دچار نگرانی کرده، در حالی که از تغییرات جهان هیچ نگرانی ندارم.
هوش مصنوعی: رازهای پنهان دلها یکی یکی افشا میشود، زیرا چشمان تو بهقدری کنجکاوند که به تحقیق و بررسی میپردازند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم دل خود را در غم معشوقی غمگین جمع و جور کنم؟ من که از درد فراق او در هر تار مویی احساس نیش میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشهش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش
در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال
روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست
[...]
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بودهام اندر طلبت چاره کنان
سالها گشتهام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
[...]
اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.