گنجور

 
هاتف اصفهانی

خان والا گهر محمدخان

که ازو بود ملک و دین معمور

آن‌که چون او نزاد فرزندی

مادر دهر در مرور دهور

آن‌که در روزگار معدلتش

بود با باز بازی عصفور

قدرش چاکر و قضاش مطیع

فلکش بنده اخترش مزدور

چاکر آستان او قیصر

حاجب بارگاه او فغفور

مور با لطف او قوی چون پیل

پیل با قهر او ضعیف چو مور

سخنش مرهم دل خسته

کرمش داروی تن رنجور

در جهان چون به چشم عبرت دید

کامدن نیست جز برای عبور

زد سراپردهٔ جلال برون

سوی نزهت سرای دار سرور

صد هزاران دریغ و درد که شد

آفتابی ز دیده‌ها مستور

کز جدائیش روز روشن خلق

گشت تاریک چون شب دیجور

از ازل چون سعادت ابدیش

بود بر صفحهٔ جبین مسطور

شد شهید و سعادتی دریافت

بی زوال و فنا و نقص و قصور

از سعادت به او رسید از فیض

آنچه در خاطری نکرده خطور

زد به گوشش سروش عالم غیب

مژده ان ربنا لغفور

کرد از خون خضاب و آرامید

در قصور جنان به حجلهٔ حور

ساقی بزم جنت و فردوس

جرعه‌ای دادش از شراب طهور

مست خفت آنچنان ز بادهٔ وصل

که نخیزد مگر به نفخهٔ صور

خفت در خون که سرخ‌رو خیزد

با شهیدان صباح روز نشور

الغرض چون نشست با شهدا

شاد در باغ جنت آن مغفور

کلک هاتف که در مصیب او

داشت بر دل جراحتی ناسور

بهر تاریخ زد رقم بادا

با شهیدان کربلا محشور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

گاه اقبال آبگینه خنور

بستاند ز تو عدو به بلور

ناصرخسرو

ای کهن گشته در سرای غرور

خورده بسیار سالیان و شهور

چرخ پیموده بر تو عمر دراز

تو گهی مست خفته گه مخمور

شادمانی بدان که‌ت از سلطان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

رخ چو لاله شکفته بر گل سور

زلف چون میغ در شب دیجور

یابد از رنگ آن بهار بها

خیزد از بوی این بخار بخور

ویل کرده بر غم رنج مرا

[...]

مسعود سعد سلمان

مملکت را به نصرت منصور

روزگاری پدید شد مشهور

عارض ملک پادشا که ازوست

رایت او چو نام او منصور

نور عدلش زمانه را سایه ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

این بهار طرب نهال سرور

که به فرمان شاه شد معمور

روضه عشر تست و بیضه لهو

موقف رامش است و موضع سور

آب او آب زمزم و کوثر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه