از محمدعلی آن گلبن بیخار افسوس
که ز دنیا به جوانی به سوی عقبی شد
رفت ناگاه ازین گلشن و ناچید گلی
از جفای فلکش خار اجل برپا شد
شد جوان زین چمن و پیر و جوان را ز غمش
خون دل دم بدم از دیدهٔ خون پالا شد
چرخ دوری زد و شد اختری از خاک بلند
ناگه از دور دگر باز سوی غبرا شد
موجی این بحر زد و گوهری آمد بیرون
ناگه از موج دگر باز سوی دریا شد
روحش آن سدره نشین طایر در تن محبوس
پرفشان زین قفس تنگ سوی طوبی شد
چون ازین غمکده آهنگ جنان کرد ز شوق
مرغ روحش سوی آن روضهٔ روحافزا شد
خامه بر لوح مزارش پی تاریخ نوشت
که محمدعلی افسوس که از دنیا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره محمدعلی است که در جوانی به سرای ابدی رفت و از دنیا رفتنش باعث اندوه و غم همگان شد. شاعر به زیباییهای او اشاره میکند و میگوید که او مانند گلی از گلشن زندگی چیده نشد. دوری چرخ فلک و مرگ او را به ستارهای بلند تبدیل کرد، اما به زودی دوباره به دنیای غم و اندوه بازگشت. روح او از قفس بدن آزاد شده و به سوی بهشت و خوشبختی پرواز کرده است. در نهایت، شاعر به یاد او بر لوح مزارش نوشت که افسوس به حالش میخورد که از دنیا رفته است.
هوش مصنوعی: از محمدعلی، آن گل باغ بدون خار، افسوس میخورم که او در جوانی از دنیا رفت و به سوی عقب یعنی گذشته برگشت.
هوش مصنوعی: ناگهان از این باغ رفت و هیچ گلی از آن نچید، چون بیداد زمانه، تیزی مرگ را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: جوانی به خاطر غم و اندوهی که دارد، به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و این باعث شده که هم پیران و هم جوانان از وضعیت او ناراحت شوند. درد و رنج او به حدی است که اشکهایش همچون خون از چشمش جاری میشود.
هوش مصنوعی: زمان به چرخش خود ادامه داد و ناگهان ستارهای از خاک برخاست، سپس دوباره به سوی غبار بازگشت.
هوش مصنوعی: موجی در دریا به وجود آمد و ناگهان یک گوهر از دل آن موج بیرون آمد، ولی دوباره به سمت دریا بازگشت.
هوش مصنوعی: روح او که درختی بزرگ و آباد شده بود، از این قفس تنگ و محدود خارج شد و به سمت بهشتی زیبا و دلانگیز پرواز کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که از این دنیای پر از غم و اندوه خداحافظی کرد، به خاطر شوق و عشقی که داشت، روح او به سمت مکان روحافزا و بهشتی پرواز کرد.
هوش مصنوعی: قلم بر روی سنگ قبر او نوشت که محمدعلی با تأسف از دنیا رفت و داستان زندگیاش را ثبت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
[...]
کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
[...]
هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد
آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد
پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
[...]
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد
هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش
[...]
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی
یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد
عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.