حیف از هدیه آن گل رعنا
که پری چهره بود و حور سرشت
حیف از آن تازه گل که بر شاخش
دست گلچین روزگار نهشت
از حریرش لباس بود آخر
بسترش خاک گشت و بالین خشت
رشتهٔ عمر آن یگانه گهر
گردش چرخ بین چگونه برشت
بود تا مزرع جهانش جای
تخم خیرات جاودانی کشت
همه نیکی گزید و نیکی کرد
آری از خوب برنیاید زشت
الغرض چون ازین جهان خراب
سوی گلزار خلد رفت نوشت:
هاتف خستهدل به تاریخش
از جهان هدیه شد به سوی بهشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم از دست رفتن جوانی و زیبایی است. شاعر به یک گل زیبا و دلربا اشاره میکند که به رغم زیباییاش، سرنوشتش به خاک و نابودی میانجامد. او به زندگی و خوب بودن این گل اشاره میکند که در دنیای سخت، نیکی را گزیده و نیکی را انجام داده است. در نهایت، وقتی این گل از جهان فانی میرود، شاعر یادش را به بهشت میبرد و از او به عنوان هدیهای به سوی عالم دیگر یاد میکند.
هوش مصنوعی: خوب استبدار زیبا که به صورتش میخندید و از ویژگیهای حوریان بهرهمند بود، ارزش هدیهای که به او داده شده را به خوبی میدانست.
هوش مصنوعی: حیف است که گل تازهای که روی شاخهاش شکوفا شده، توسط جمعآوریکننده روزگار بچینند و از بین برود.
هوش مصنوعی: این بیت به زندگی انسان اشاره دارد؛ انسان با پوشش و ظاهری زیبا و نرم به دنیا میآید، اما در نهایت همگی به خاک برمیگردند و به سادگی و بیارزشی خشت تبدیل میشوند. این موضوع نشاندهنده فلسفه گذرا بودن زندگی و ناپایداری انسانهاست.
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند رشتهای است که اگر دقت نکنیم و به چرخش زمان بیتوجه باشیم، به سرعت از بین میرود و به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: در دنیا، زمینش محلی برای کاشتن خوشیها و کارهای نیکو و ماندگار است.
هوش مصنوعی: همه چیزهای خوب را انتخاب کرد و کارهای نیک انجام داد. آری، از کسی که خوب است، کارهای بد برنمیآید.
هوش مصنوعی: با توجه به شرایط خراب این دنیا، وقتی به باغ بهشت رفت، نوشت:
هوش مصنوعی: صدای دلbroken از عالم، به تاریخش در آینده تقدیم شد و به سمت بهشت حرکت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
هر یکی کاردی ز خوان برداشت
تا پزند از سمو طعامک چاشت
باد و گردم نکرد زشتی هیچ
با دل من چرا شد ایدون زشت
زانکه خویی پلید کرد مرا
هر که را خو پلید ، هست پلشت
شاه غزنین چو نزد او بگذشت
چون دویزه بگردش اندر گشت
زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت
دو رفیقند هر دو ناخوش و زشت
باز دارندت این و آن ز بهشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.