تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
چهها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها
پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها
کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند
کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها
تغافلهای او در بزم غیرم کشته بود امشب
نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس دلشکستگی و تنهایی خود در مقابل زیبایی و آزادی یک غزال اشاره میکند. او به تکرار تلاشهایش برای جذب توجه این غزال میپردازد، در حالی که غزال بیخبر از درد و انتظار اوست و در خواب خوشی به سر میبرد. شاعر از نصیحتهای خوب و کارساز یاد میکند که بیثمر مانده و حسرتهایش در قفس را بیان میکند. او از فقدان محبت و توجه غزال رنج میبرد و این احساس را با تاکید بر بیاعتنایی و غفلت او نسبت به خود تشدید میکند. در انتها، شاعر از حالتی یاد میکند که به خاطر فاصله و غفلت، توانایی دیدن واقعی و شوق را از دست داده است.
هوش مصنوعی: ای غزال وحشی، تو از من میگریزی و هر گام که برمیداری، مثل فرار است. من هم در این دشت وسیع و بیاثر بدون هدف در حال دویدن هستم.
هوش مصنوعی: تو هر شب به خواب خوش میروی و من در انتظار و دغدغهٔ دوری تو هستم. دل من به خاطر این دوری میتپد و شبها را با درد میگذرانم.
هوش مصنوعی: ما نصیحتهای خوب و دلسوزانهات را شنیدیم، اما تو به آنها توجه نکردی. در آینده، مشکلاتی که ناشی از همین نادیده گرفتن نصیحتهاست، به سراغت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: پر و بالم در گوشه قفس به حسرت افتاده است، اما خوش به حال روزهایی که آزاد بودم و در باغ گلها می دویدم.
هوش مصنوعی: حالا اگر در من نگاه کند و ببیند که در حال خوار و غصهام، دیگر آن شوق و محبت که زمانی بخاطر شرم از دیدن من در چهرهام بود، کجا رفته است؟
هوش مصنوعی: او در مجالس دیگران بیتوجهیها کرده بود و امشب به نزد من نیامده بود. اگر آن دزدیده دیدهها، که همیشه به دیدن من میآمد، به من سر میزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
در اثنای نگاه تیز تیز آن لب گزیدنها
ز بس برجستنم در رقص دارد چون سپند امشب
به سویم گرم از شست آن ناوک رسیدنها
زبان زینهار افتد ز کار از بس که آید خوش
[...]
مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها
که در آخر به جایی میرسد از خود رمیدنها
عنان نفس را بگذار چندی تا به راه آید
که از خامی برآرد اسب سرکش را دویدنها
ظهور پختگی با خویش دارد حجت قاطع
[...]
گرفتم گوشهای امروز از درها دویدنها
کمان حلقه شد پشت عصایم از خمیدنها
چو گل از سفره ارباب دولت خون دل خوردم
نصیب من نشد چون غنچه غیر از لب گزیدنها
قناعت پیشگان لب تر نمیسازند از دریا
[...]
چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدنها
که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدنها
به عزم چیدن گل تا خرامت گلشنآرا شد
بود از شوق دستت غنچه دلتنگ نچیدنها
نمیزیبد تواضع از تو با این قامت رعنا
[...]
چو اشک، آن کس که میچیند گلِ عیش از تپیدنها
بود دلتنگ اگر گوهر شود از آرمیدنها
ز بس عام است در وحشتسرای دهر بیتابی
دلِ هر ذره دارد در قفس چندین تپیدنها
مجو آوازهٔ شهرت ز آهنگِ سبکروحان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.