گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محمد سلماسی زاده

محمد سلماسی زاده

دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تبریز

دوستدار مولانا

و

هیچ ابن هیچ


محمد سلماسی زاده در ‫۱۲ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

در این ابیات :

زین سر از حیرت گر این عقلت رود

هر سو مویت سر و عقلی شود

نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ

که دماغ و عقل روید دشت و باغ

سوی دشت از دشت نکته بشنوی

سوی باغ آیی شود نخلت روی

 

هم اندیشی قریبی با آموزه‌های عرفان شرقی وجود دارد برای نمونه در مکتب ذن می توان با حضور در لحظه‌ی حال و رسیدن به ساتوری ، از رنج افکار ناخواسته رهید و سرزندگی عالم و آدم را مشاهده کرد ، به قول مولانا  :

زین سر از حیرت گر این عقلت رود

هر سو مویت سر و عقلی شود

نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ

که دماغ و عقل روید دشت و باغ

سوی دشت از دشت نکته بشنوی

سوی باغ آیی شود نخلت روی

با رهایی از عقل جزئی نگر که مخصوص زیرکان محاسبه گر است و رسیدن به عشقی که حیرانی می آورد ، می توان از رنج افکار ناخواسته رهید و با کل ( طبیعت / هستی / کائنات ) یکی شد در چنین وضعی است که عارف می تواند از دشت نکته بشنود ، هر سرمویش عقلی شود و از رنج افکار ناخواسته برهد.

این همان ساتوری یعنی حضور آگاهانه و اشتراک در سرزندگی جهان است

 

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند:

در بیت 80 : 

پیش دانا صورت دنیا هبا

پیش نادان حیفهٔ دنیا عطا

 

عبارت درست جیفه به معنای مردار است نه حیفه

 

محمد سلماسی زاده در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

رهایی مقدم برهمه چیز است ، شریعت ، حقیقت ، طریقت ، کفر و اسلام و دنیا و دین می توانند خود مانع رهایی باشند ، چاره در گشودگی و رهایی است

 

محمد سلماسی زاده در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

خنگ این جا به معنای بیغوله و خرابه است

 

محمد سلماسی زاده در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیت‌ها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و می‌گفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان می‌گفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:

اکهارت تول می گوید : کریشنامورتی 50 سال به اقصی نقاط جهان سفرکرد ، سخن گفت و آموخت ؛ در پایان عمر شاگردانش را با پرسشی غافلگیر کرد : می خواهید راز من را بدانید ؟ 

این مصرع مولانا را خواند : از قدح های صور بگذر مایست

سپس افزود : همه صورت ها از بی صورتی بیرون میآیند و به آن باز می‌گردند ، پس همه چیز گذرا و ناپایدار است پس اهمیتی نمی‌دهم چه اتفاقی می‌افتد !

 

محمد سلماسی زاده در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۰ - امتحان کردن خواجهٔ لقمان زیرکی لقمان را:

ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺳﭙﺮﺩ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﺩ
اشاره به رهایی از ذهنیت ناخواسته و فکر های دایمی و ناخواسته است که از آدمی بهترین چیز یعنی لذت حضور را می برد

 

محمد سلماسی زاده در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
غم و شادی از مهم ترین موانع حضور در لحظه حال و بستر ساز شرطی شدگی ذهن و گفتگوی ناخواسته و همیشگی درون ذهن است ، این هردو به خاطر ایجاد تعلق خاطر از مهم ترین موانع حضور در زمان حال و آگاهی و هوشیاری است.
با توجه به گذرا بودن هر چیز خاطری خوش ( ذهنی آرام و آگاه ) بدست می آید که اوج آرامش است.

 

sunny dark_mode