گنجور

حاشیه‌گذاری‌های هورخش

هورخش

تاریخ پیوستن: ۲۱م مرداد ۱۴۰۳

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۳

ویرایش‌های تأیید شده:

۷


هورخش در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

متاسفانه اغلب کاربران معنی "سفتن" را برای "دُر" همان  معنای عام سفتیدن که سوراخ کردن است در نظر گرفته اند.

حال آنکه سفتن برای دُر یا همان مروارید معنای خاص خود را دارد که تراویدن و تراوش کردن است. مروارید در داخل دهان صدف در زمانی بلند و از سفت شدن مایعی که در درون صدف گرداگرد یک جسم کوچک خارجی که از بیرون وارد دهان او شده است (مانند یک دانه شن) تراوش می کند و به مرور سفت می شود.

به مرور عبارت "دُر سُفتن" کنایه ای شد برای گفتن سخنان زیبا و ارزشمند که مانند مروارید از دهان گوینده بیرون می آمد همان گونه که دهان صدف را باز می کنند و از درون آن مروارید را بیرون می آورند. همانگونه که مروارید در دهان هر صدفی نیست و به ندرت در صدفی پیدا می شد و نیز مدت زیادی باید در دهان بستۀ صدف می ماند تا به اندازه و فُرمی ارزشمند بدل گردد، سخنان حکیمانه و گرانمایه نیز باید از دهان شخصی بیرون می آمد که مدتها تعمق و تفکر کرده بود و خاموشی پیش گرفته بود تا دانش و معرفت در او پخته شده و سخن او پر مایه می گشت همچون دُر و گهر.

حال با این تعبیر به بیت آخر این غزل توجه کنیم:

غزل گفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ

"غزل گفتن" هم به معنای گفتن سخنان عاشقانه با معشوق است به شکلی دلربا و با طنازی و شیرینی آنطور که پذیرفته و دلنشینِ معشوق باشد. البته بعد ها بر همین اساس این به قالب شعری که مضامین عاشقانه دارد و دیوان حضرت حافظ هم بر اساس همین قالب است اطلاق شد.

در مجموع معنای مصرع اول از این بیت را می توان اینگونه توضیح داد که: سخنان دلنشین عاشقانه حافظ مقبول درگاه معشوق افتاد و آنرا ستایش می کند تا جایی که از آن به دُر سُفتن که بالاترین تشبیه برای یک گوینده است تعبیر می نماید و در ادامه باز هم از حافظ طلب می کند که به خواندن این سخنان دلربا ادامه بده که بسیار مورد پسند ماست و در اصطلاح کلام شاهانه وقت ما را خوش است تا هنگامی که تو می خوانی. 

حال از زبان این معشوق بلند مرتبۀ حافظ و یگانه سلطان بی بدیل روا ست که بشنویم: 

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

و گوئیا به فلک یا آسمان امر می کند که ثریا یا خوشه پروین را که از بلندترین و زیبا ترین و به سبب پرستاره بودن از پرنور ترین و روشن ترین جایگاه های آسمان است، همچون گردنبندی گرانبها در قبال دُر سُفتیدن حافظ برای معشوق، به گردن نطم و گلام موزون و سنجیدۀ او بیاندازد و این نشانی محکم است از سلطان بر قبولی و تائید عشق و کلام بلند حافظ.

هورخش در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

در مورد بند دوم از شرح جلالی که آقای رضا گذاشتند ( صورتی از ستارگان فلکی که در شمال منطقه البروج به صورت عقاب وجود دارد و قدما معتقد بودندکه این نقش سعد است و طلع هر کس در این برج قرار گیرد دولت به او روی خواهد آورد .) عرض می کنم که :
1-صورتی از صور فلکی صحیح است نه ستارگان فلکی. چنین ترکیبی غلط است.چون ستاره خود نقطه ی روشنی است در فلک و در ذات خود فلکی بودن را داراست.
2-به صورت عقاب وجود دارد نیز غلط است. بلکه این مجموعه از ستارگان که با نام صورت فلکی عقاب شناخته می شوند را به شکل عقاب تصور می کرده اند و تصویر گری نیز می نمودند. ولی در آسمان هیچ شکل عقابی دیده نمی شود.
3- طلع غلط نگارش شده و منظور طالع بوده است.
4 - عبارت " این نقش " اشتباه است و باید صورت به جای آن گفته می شد. هیچ نقشی در آسمان یا مولفه های نجومی قدیم یا جدید وجود ندارد.
5- این صورت و اصولا صور فلکی هیچگاه مفهموم سعد یا نحس را با خود به طور مطلق حمل نمی کرده اند. در اینجا صورت عقاب در گذشته بر مفهوم دولت و شکوه و قدرت دلالت داشته است.
6- در ابتدای متن به درستی ذکر شد که این صورت در شمال منطقه البروج قرار دارد و اصطلاحا از صورت های شمالیست. پس عبارت "طالع هر کس در این برج ! " از اساس اشتباه است. چون تمام بروج که 12 عدد هستند به شماره ماه های سال ، در نواری در امتداد هم به شکل یک دایره دور زمین قرار گرفته اند که محل حرکت خورشید و دیگر سیارات منظومه شمسی (البته از دید ناظر زمینی) در آسمان هستند. فقط بروج هستند که می توانند طالع واقع شوند. اساسا هیچ صورت فلکی دیگر از جمله صورت عقاب نه برج است و نه امکان دارد که به عنوان طالع در نظر گرفته شود.
برخی از ویژگی ها و مفاهیمِ منتسب به صور فلکی دیگر به غیر از بروج (مانند داشتن دولت و بلندی رای و...) ، به واسطه ی نشانه هایی دیگر و روابطی که فقط منجمان از آنها آگاه بوده اند به افرادنسبت داده می شده است.

هورخش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:

جناب سراج در قطعه ی مذکور هم با همان ضبط نوشتاری بلی خوانده اند که البته در زبان عربی و قرائت قرآنی کلمه بلی که از همان آیه ی 172 سوره اعراف اقتباس شده ، به شکل گفتاری بلا خوانده می شود و این نباید با بلا به معنی مصیبت و امری که به عقوبت نازل می شود ، اشتباه گرفته شود.
در باره معنی مصرع مورد نظر می توان اینگونه گفت که : انسان با شنیدن صدای دوست و اینکه دوست شخصا بر او نظری کرد و لایق آن دید که با او سخن کند و بی واسطه با کلام خودش به او فرمود "الستُ بربکم..." ، آنقدر مست و بی خود شده که گویی دیگر چیزی جز عشق دوست نمی بیند و نمی شنود که بخواهد حتی کلمه ای دیگر جز نام دوست را در خاطر آورد... حال چگونه بلی بگوید ؟! و در پاسخ کدامین سوال بگوید که چون عشق محبوب بر او جلوه کرد و وی مست گشت نه سوالی بماند و نه جوابی و نه حتی خودی انسان.
استفاده از کلمه " نام " قبل از " بلی " (با توجه به اینکه بلی کلمه ی تصدیق است و بر روی هیچ شئی یا فردی از جهت تشخص آن قرار داده نمی شود) توجه را به نام و اسم معشوق در مستی عشق او جلب می نماید که وقتی نام او هست هیچ چیز دیگر به زبان عاشق مست و حتی در فکر و خیال او نمی گنجد.