مونا ابومحمدی اردکانی
مونا ابومحمدی اردکانی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
غزل شماره ۳۳ حافظ در زمان شاه شجاع و در موقعیتی سروده شده است که شاعر با تنگدستی روبرو بوده و توقع ازدیاد وظیفه داشته، درحالیکه شاه به درخواست مکرر او جامه عمل نمیپوشانده است. حافظ خود را خلوتگزیدهای معرفی میکند که دوست برایش کافیست. معنی و تفسیر فال معنی۱- آنکس که خلوت اختیار کرده چه نیازی به تماشا و تفرج دارد؟ آنگاه که کوی جانان هست چه نیازی به صحرا رفتن است؟
۲- جانا تو را قسم به نیازی که به خدای خود داری، لحظه ای از ما بپرس که نیاز و حاجت ما چیست؟
٣- ای پادشاه زیبایی، برای رضای خدا مددی کن که سوختیم، آخر بپرس که حاجت این گدا چیست؟
۴- ما نیازمندیم اما زبان خواهش و نیاز نداریم، در پیشگاه خداوند بخشنده به عرض نیاز چه حاجت است؟
۵- اگر قصد ریختن خون ما را داری نیازی به بیان قصه نیست، آنگاه که همه چیز ما متعلق به توست چه حاجتی به تاراج است؟
۶- دل روشن یار، چون جام جهان نماست که هر چیز را در خود می بیند پس چه نیازی به بیان احتیاج است؟
۷- آن زمانی که منت ملاح را می کشیدیم دیگر گذشت، حال که مروارید به دست آمده، چه نیازی به دریاست؟
۸- ای مدعی برو که من با تو کاری ندارم، آنگاه که دوستان حاضرند، به دشمنان چه نیازی است؟
۹- ای عاشق مسکین، آنگاه که لب جانبخش یار، رزق تو را (بوسه) تشخیص می دهد چه نیازی به درخواست کردن است؟
۱۰- حافظ، سخن بیش از این مگوی که هنر خود نمودار می شود، با ادعاگران، چه نیازی به مجادله و سخن گفتن است؟