گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مریم فقیهی کیا

مریم فقیهی کیا

تاریخ پیوستن: ۲۱م شهریور ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۶

ویرایش‌های تأیید شده:

۵

خوانش‌های تأیید شده:

۷۰۰


مریم فقیهی کیا در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۲۳ - طرابرزن، جبیل و بیروت:

و از آنجا به شهر بیروت رسیدیم، طاقی سنگین دیدم چنانکه راه به میان آن طاق بیرون می‌رفت، بالای آن طاق را پنجاه گز تقدیر کردم.

تقدیر صحیح است‌.

مریم فقیهی کیا در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

معنی کلمات ترجیع‌بند سعدی:

- شمایل: 
۱- طبع‌ها، خوی‌ها
۲- شکل، صورت

- مُعَنبر: خوشبوی شده با عنبر

- صولَجان: معرب چوگان

- مطلوب: دلپسند، معشوق

- بیخ: ریشه، اصل

- مُحَبّس: حبس شده، زندانی

- اخرس: لال

- ممالیک: جمع مملوک، بندگان

- مُوَلّه: عاشق، شیدا

- حظ: خوشی، لذت

- پای کشان: رفتن با تانّی

- مِعصَم: مچ دست

- ما تقدم: روزگار پیشین

- تام: کامل

- چشم بندی: افسونگری، ساحری

- ایمن: در امان، مصون

- مَخلَص: جای خلاص

- کله‌دار: تاجدار؛ کنایه از پادشاه جبار است.

- طاق: تنها

- کناره گرفتن: دوری کردن

- لَختی: اندکی

- رُفتن: روبیدن، پاک کردن

- مَذاق: ذائقه، کام دهان

- احتراق: سوختن

- وُثاق: خانه، اتاق

- تیاقت: آرزومند کسی شدن

- خَو کردن: وجین کردن، بیرون آوردن گیاه هرزه از زمین

- دست ِ خوش: دست ِ زیر

- قبضه: تصرف

- سیماب: جیوه

- برخی: قربانی

- پی: رد پا

- پی کردن: دنبال کردن

- سپر انداختن: کنایه از تسلیم شدن

- جبین: پیشانی

- سحر بابل: اشاره به داستان هاروت و ماروت دو فرشته‌ی مغضوب خداوند است که در چاهی در بابل نگونسار آویخته شده‌اند و هرکسی به چاه رود و درخواست آموزش جادویی کند، به او تعلیم دهند.

- حیله: چاره

- شجر: درخت

- فتنه: معشوق

- ضو: نور، روشنایی

- گو: گودال

- خلعت: جامه‌‌ی دوخته که از طرف شخص بزرگ به عنوان جایزه یا انعام به کسی داده شود.

 

مریم فقیهی کیا در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷:

معنی کلمات قصیده‌ی ۱۴۷ ناصر خسرو:

- الیم: دردناک

- تنعیم: نام محلی است در مکه که مناسک عمره در آنجا به عمل می‌آید و حج به اتمام می‌رسد.

- سلیم: سالم

- ندیم: همدم

- اقلیم: سرزمین، ولایت

- حریم: چیزی که حرام باشد و دست بدان نتوان کرد.

- حرمت داشتن: احترام داشتن 

- تحریم: حرام کردن

- مادون: فروتر، پایین‌تر

- کلیم: هم‌سخن، لقب موسی کلیم‌الله

- تقدیم یافتن: پیشی گرفتن

- یسیر: اسیر، یتیم

- لئیم: پست، فرومایه

- اهل کهف: اصحاب کهف

- رقیم: نام قریه اصحاب کهف یا کوه ایشان یا سگ ایشان یا سنگی که بر آن نسب و قصه‌ی آن نوشته شده بود.

- جحیم: جای بسیار گرم، جهنم

- جَمار: جمع جمره، سنگریزه‌ها

- رجیم: رانده شده

- ذمیم: زشت، نکوهیده

- هروله: تند راه رفتن

- ظلیم: شترمرغ

- نعیم: بهشت

- هجر: دوری

- ریم: چرک، عفونت

- رمیم: پوسیده

- سقیم: نادرست

- مقام محو: از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند

- مقیم شدن: ساکن شدن

 

مریم فقیهی کیا در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ (می‌بین رخ جان فزای ساقی - در جام جهان نمای باقی):

 

- مَنهَل: آبشخور

- مُدغم: ادغام شده

- اَصَبتُ فَالزَم: چون پیدایش کردی رهایش مکن.

- کَتم ِ عدم: جهانی که پنهان است و دیده نمی‌شود، جهان نیستی.

- غطا: پرده، پوشش، سرپوش

مریم فقیهی کیا در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ (در میکده می‌کشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی):

معنی ابیات عربی ترجیع‌بند ۴ عراقی:

- قَد فاتَنی الصَّبوحُ فَادرِک
مِن قبلُ فَواتِ الاِعتِباقِ

به تحقیق (باده) صبوحی من فوت شد و از دست برفت پس قبل از آنکه بوی خوش و پاک آن نیست شود، مرا دریاب!


- کَم اَصبِرُ قَد صَبَرتُ حَتّی
روحی بَلَغَت اِلی التّراقِ

چقدر بردباری کنم به تحقیق صبر کردم تا آنکه روان من به ظلمت و تاریکی رسید.

- فَاستَعذَبَ مَسمَعی حَدیثاً
مُذ تابَ بِذکرِ کَم مَذاق

شنوایی من (گوش من) مبتلا به عذاب شد، در حالی که حدیثی را شنید، حدیث توبه کردن از یادآوری طعم (عشق را)


- اِشتاقَ اِلی لِقاکَ، فَانظُر
لی وَجهَکَ نَظرَةً اِلا لَآق

مشتاق دیدار تو شدم، پس ببین که یک بار دیدن تو فقط (آرزوی) من است.

- اِستَوطنُ بابَکُم عَسی اَن
 یَحطی نَظَراً بِکُم حَداق

به در خانه‌ی شما وطن گزیده‌ام باشد که نظرم بر شما افتد و دیدگانم روشن شود.

مریم فقیهی کیا در ‫۳ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۶ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم:

خشن در بیت ۴، به معنی کبود و سیاه رنگ است.